پنجشنبه ۲۹ آذر
وجدان شعری از فرزاد بیات
از دفتر شعرناب نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۳ دی ۱۳۹۶ ۰۳:۱۸ شماره ثبت ۶۱۶۴۶
بازدید : ۵۱۴ | نظرات : ۸
|
آخرین اشعار ناب فرزاد بیات
|
پشت دیوار دلم
هق هقی میشنوم
سرکی میکشم اما به حیا
پشت پرچین نشسته نسترن اندامی
رنگ مویش خورشید، رنگ چشمش دریا
کار مرد نیست گذشت از دل پر غصه ی زن
بی تأمل پرسم...
تو چرا نالانی، تو چرا گریانی، تو چرا خون کنی دیده ی چون دریا را؟
پاسخی نیست به راه..!
قدمی پیش روی گاه که دیوار دلت میشکند..!
میگذارم به حالش رها
قلب من را قفسی تنگ به خود می فشرد
هان ای مرد صبور؛ ساده از قصه ی پر غصه ی این خلق مگذر
بار دیگر به سرش دست بکش
و به او نرم بگو: تو چرا گریانی؟
تو چرا خون بکنی دیده ی چون دریا را؟
پاسخی نیست به راه...!
در سرش سودایی ست
گاه تنهایی دوای همه ی درد من است
دور خواهم شد از آن حال و هوا...
دست من را دگری می فشرد
هاله ایست نورانی
پاسخی آمد باز..!
تا به رحم آرد توء سنگی بی وجدان را...!!!
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
سلام برادرخوبم
زیبا قلم زدید