سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 15 خرداد 1404
  • قيام خونين 15 خرداد، 1342 هـ ش
  • زنداني شدن حضرت امام خميني -ره- به دست مأموران ستم شاهي پهلوي، 1342 هـ ش
9 ذو الحجة 1446
  • روز عرفه - روز نيايش
Thursday 5 Jun 2025
  • روز جهاني محيط زيست

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

هر جا که هستید همان جا نقطه آغاز است،تلاش بیشتر امروز،سازنده فردای متفاوت شماست. آندرو متیوس

پنجشنبه ۱۵ خرداد

ده فرمان

شعری از

علی کشاورز قدیمی

از دفتر نی لبکهای بلور نوع شعر چهار پاره

ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶ ۱۷:۵۰ شماره ثبت ۶۱۳۰۳
  بازدید : ۴۹۹   |    نظرات : ۸

رنگ شــعــر
رنگ زمینه
دفاتر شعر علی کشاورز قدیمی
آخرین اشعار ناب علی کشاورز قدیمی

 
کس نیست نام تو نشناسد
در گردباد و آتش و خاکستر
آگه زحال بی خبران هردم
صاحب به فر و شوکت این دفتر
 
***
شاهین عشق در مثلش شهپر 
 واصل به عشق در نظرش گوهر
 صاحب جمال و قادر و بی همتا
تعظیم اوست برهمه واجب تر
 
***
دستت اگر به کعبه ی جان افتد
درکوی عشق مست وخرابم کن
بیخود بکن زخود که اسیرم من
ساقی بیار و جام شرابم کن
 
 ***
مام سخن به مهر دلت افزود
آن مادری به نازتو را پرورد
شب تا به صبح بر سربالینت
بیدار ماند با دل خون پردرد
 
***
آن کوه استوار پدر ای جان
سرو حدیث قامت او اعیان
در راه عشق لایق جانبازی
سرمی دهد که نشکند این پیمان
 
  ***
آزاده ای زبندگی دوران
فرمان پذیر خالق خود یزدان
از قید های بند و غل و زنجیر
وارسته چون نهایت در ایمان 
 
 ***
آزاده ای زیند رها گشته
از دست دیو و دد و اهریمن
آواره ای به کوه وکمر جسته
دیوانه ای زدست خودش ایمن
 
***
سینه چون بر افروخته از آتش
دوزخ سزای اهل هوس باشد
مقصود در پرستش آب وگل
ته مانده ای زحجم قفس باشد
 
 ***
دیریست که راه بادیه پیمودی
از سنگلاخ مرز جنون برگرد
بی درد  کی ؟ چگونه روی آنگاه؟
بی عشق چون ؟چگونه شوی دلسرد؟
 
 ***
من از خیال عشق تو لبریزیم
درکلبه ات به خشت توام بالین
با هر مژه که صبح سحر آید
رو می کنم نظر به مه وپروین 
 
***
از هفتواد لحظه که بگذشتی
برپای بوس خوان ملک بگذار
پیمانه زن بر لب آب خضر
باقی شوی به جانب حق دیدار
 
 ***
رهزن مباش و قافله ها بگذار
این چند روز خسته کمی سرکن
چشم طمع به مال کسی نفکن
جانی نگیر  ؟چشم کسی تر کن؟
 
 ***
نام خدای عز و جل سوگند
آزاده زیست بی غم وبی اغیار
واصل به عشق ترک ملامت کن
خودکامگی است عاشق این بازار
۱
اشتراک گذاری این شعر

نقدها و نظرات
عباسعلی استکی(چشمه)
سه شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۶ ۲۲:۳۷
درود بزرگوار
بسیار زیبا و حکیمانه بود خندانک خندانک
علی کشاورز قدیمی
علی کشاورز قدیمی
پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۶ ۲۰:۲۸
خندانک خندانک خندانک سپاسگزار استاد بزرگوارم
ارسال پاسخ
ابوالحسن انصاری (الف رها)
سه شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۶ ۱۴:۵۶
خندانک خندانک خندانک
علی کشاورز قدیمی
علی کشاورز قدیمی
پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۶ ۲۰:۲۸
سپاسگزار خندانک خندانک
ارسال پاسخ
حمیدنوری(احمد)
سه شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۶ ۱۶:۳۱
درودها زیبا بود
دوست گرامی
خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
علی کشاورز قدیمی
علی کشاورز قدیمی
پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۶ ۲۰:۲۸
سپاسگزار خندانک خندانک
ارسال پاسخ
باقر رمزی ( باصر )
چهارشنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۶ ۲۱:۵۶
سلام و درود به فرهیخته بزرگوار خندانک خندانک خندانک خندانک
از جام ادبیات حضرتعالی بهره مندم
امید که :
کماکان موفق و موید و محفوظ باشید
خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
علی کشاورز قدیمی
علی کشاورز قدیمی
پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۶ ۲۰:۲۸
سپاسگزار خندانک خندانک
ارسال پاسخ
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


ارسال پیام خصوصی

نقد و آموزش

نظرات

مشاعره

غلامرضا مهدوی (مهدوی)

جوابت می دهم از جان اا سلامی بی طمع هرچند می دانم اا که پنداری در این دنیای پر تزویر و پر دوز و کلک اا گاهی سلامی گر کسی گوید اا سلام گرگ را ماند اا که دندانهای تیزش را اا قفای پرده ی گفتار مهرآمیز خود مستور می دارد اا شاگردی می کنم عزیز
سید مرتضی سیدی

تویی که بر سرِ خوبانِ کشوری چون تاج ااا سِزَد اگر همه ی دلبران دَهَندَت باج اااا سلام و عرض ارادت استاد مهدوی عزیز التماس دعا ااا ج
غلامرضا مهدوی (مهدوی)

مرحبا آجرک اللهبزرگا مردا اااا نیست در دست تو جز نسخه ی حاجات و برات
سید مرتضی سیدی

تو بخشیدی روان و عقل و ایمان ااا وگرنه ما همان مشتی غباریم ااا تو با ما روز و شب در خلوت و ما ااا شب و روزی به غفلت می گذاریم ااا نگویم خدمت آوردیم و طاعت ااا که از تقصیر خدمت شرمساریم ااا مباد آن روز کز درگاه لطفت ااا به دست ناامیدی سر بخاریم ااا خداوندا به لطفت با صلاح آر ااا که مسکین و پریشان روزگاریم
غلامرضا مهدوی (مهدوی)

موسای من تو به دنبال کدامین خضری اااا گوشه ی چشم تو ابریست پر از آب حیات

کاربران اشتراک دار

محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
1