چهارشنبه ۱۶ آبان
تو نبودی اما شعری از رمیده
از دفتر غمنامه نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶ ۱۳:۵۲ شماره ثبت ۶۰۳۸۳
بازدید : ۳۹۶ | نظرات : ۹
|
|
شاخه ها غرق گل اند
می دهند عشق بمن
من به ایشان سر تعظیم و درود
گلی از دور بمن مینگریست
...
تو نبودی اما
خنده ای کرد درخت
سیب شد دست بدست
دست من داده یکی
آن یکی هم...
تو نبودی اما
همه جا خرم و سبز
هرم گرما و تپش
زیر نور خورشید
عابری میگذرد
چشم من خوب ندید
بگمانم آنجا...
تو نبودی اما
باد بگذشت ز اندام درخت
لرزه انداخت بهر شاخه و برگ
دل من سخت پریشان شده است
چندمین پائیز است
دم در منتظرم؟
گیس بافته
آراسته روی
رخت پاکی تن من
قسمت باد به این فصل خزان
قسمت باد به برگی که زدنیا دل کند
دگر از ره بازآ
تا نکندم دل را
تا نبستم در را
دگر از ره بازآ
سوز و سرما که شود
تو نباشی
چه کنم؟
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زیباوبااحساس