شنبه ۳ آذر
فانوس شعری از فرشید افکاری
از دفتر رباعی نوع شعر رباعی
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۶ ۰۴:۱۷ شماره ثبت ۵۹۸۶۸
بازدید : ۵۴۹ | نظرات : ۵
|
آخرین اشعار ناب فرشید افکاری
|
میگفت که من صدای یک پنجره ام
من باد ِ سپیدموی یک منظره ام
میگفت که عکس ِ کودکی هایم را
او پیر کند میان ِ هر خاطره ام...
...
با یک چمدان، شعر سیاه آمده ام
هیزم شده واژه های این شبکده ام
تاریک تر از همیشه شد خانه ی من
امشب رگ ِ دفتر ِ خودم را زده ام!
...
باید که طلوع دیگری :«باید شب»
از مهکده های سرخ می آید شب
خورشید : سر بریده ای خواهد شد ...
از کوه سقوط میکند ...شاید شب
...
یک روز تمام چوبه ها ، دست به دست
خواهند نوشت :
گردن ِ مرگ شکست...
گویند که با گلوی فریادی سرخ
آن مرد ، دهان ِ دار را خواهد بست
...
با مهکده های حیله آمیخته ای
بر نور ، غبار تیرگی ریخته ای
در خاطره های روشنی ، جای چراغ
یک سایه به سقف خانه آویخته ای
...
افسوس شب ستاره آویز نماند
حتی ره برگه های پاییز نماند
همواره کنار قلب ، «تنهایی» بود
انگار میان سایه او نیز نماند
...
ای پنجره های بسته فانوس شوید
با شبزده های مرده ناقوس شوید
خواب از سر من پریده خفاش صفت
در دود سیاه روز کابوس شوید
فرشید افکاری
|
نقدها و نظرات
|
درود به شما یابد نیست (باید) هست که هم قافیه ی شاید و می اید شده تشکر | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
جالب و زیبا بودند
جسارتا در مطلع سومین رباعی "یابد" نیست