سه شنبه ۶ آذر
|
دفاتر شعر موسی ظهوری آرام(آرام)
آخرین اشعار ناب موسی ظهوری آرام(آرام)
|
لختی
که تن فرسوده ات
از اصطکاک آهن و پوست
در سایه سارم
بیاسایی
درختی
مرا می خواستی
من اما
چونان شریف جنگلبان پیر
کرده بودم بر تبر
تن ناتوان خود
یکی پولادین سپر
درنگی
رهایی
از تعفن گندابها
گلی
می خواستی مرا
عطر افشان
من اما
باغبانی می خواستم بود
که می بر شکافت
از تن خاک
رخت علفهای هرز
تار از پود
قصه گوی
مجنون ولیلی
می خواستی مرا
من اما
داستان گیله مرد را
برایت گفته بودم بارها
ازبازی آتشم
برحذر،
همیشه می داشتی
من اما
یکی بی پناه را
آتشی می کردم به پا
از گزند دیو سرما
به اندرزی مقدس
از نجاستم
انذار می دادی
من اما
آبشخور دستانم
با پوزه سگی تشنه
بود آشنا
تو عاشق سهراب و
شعر صدای پای آب
من اما
شعر خاموش بامداد
درگوش سنگین اتاقم
می کشید فریاد
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
جالب و زیباست