یک گمشده در میان "من" ها
یک روح کبود و سرد و تنها
یک حادثه ی غریب و بی جا
تثلیث "من" است ، زیر آوار
در برزخِ واژگونِ دنیا
بدبین به طلوعِ تلخِ فردا
محکومِ قبولِ قتلِ رویا
در حال سقوط هستم انگار
اکنون که بهار عشق ما نیز
شاید بشود اسیر پاییز
دستان مرا بگیر و برخیز
تا پر بکشیم از این شب تار
دنیا شده تنگ مثل تابوت
خرمهره نشسته جای یاقوت
کبریت نزن به کوه باروت
می ترسم از انفجار افکار
من خسته ام از تب ترانه
از ریزش اشک بی بهانه
از لرزش قلب عاشقانه
می سوزم از این جنون تبدار
با شعله ی زرد و سرخ آتش
در اوج ثبوت عشق سرکش
بی باک و غریب،چون سیاوش
می رقصم و می فروزم این بار
از ترس هجوم سیل کابوس
بی خوابم و در خرافه محبوس
لعنت به تو ای حیات منحوس !
نفرین به تو ای منِ سیه کار !
تردید نکن ، بیا که دیرست
ققنوس به دست پشّه،گیرست
اینجا ته آخرین مسیرست
یا عشق ، وَ یا خدا نگهدار
مرداد 1396
تقدیم به اساتید گرانقدر و دوستان ارجمندم
یک روح کبود و سرد و تنها
سلام سینای عزیز
بسیارعالیییییییییی
قالبی کلاسیک مسمط رو که زیادهم ازش استقبال نمی کنند شاعر واستفاده اش نمی کنند بازبانی زیبا وامروزی در آمیختی
باموضوعی تروتازه وتصاویر بسیارزیبا
احسنت برقلمت که می دانم روزبه روز بهترخواهدشدوموفق ترخواهی بود وازهمه مهم تراخلاق خوبت