جدّاً ، بدونِ هیچ اغراقی
صحبت فراوانست و فرصت کم
پس بگذر از رفتن،بیا بنشین
سقفی بزن بر بارش اشکم
با اینکه در تقویم شاعرها
بعد از زمستان نوبهاری نیست
فصل غزل را سبزتر کردم
رقص مدادم اختیاری نیست
« با یک نقاب خنده بر چهره
گیرم که مردم را مچل کردم
من خسته ام،ای کارگردان!کات
از بازی نقشم کم آوردم »
تو شاعری پس خوب می دانی
پشتِ نقابِ شعرها دردست
هر قدر هم مصرع بسوزانی
آب و هوای زندگی،سردست
مابین خودخواهی و خود بودن
این روز ها درگیر تردیدم
هرچند آسان نیست خود ماندن
اما خودم را باز ، پوشیدم
« شاید که من آن بار کج هستم
بی منزل و تنها و سرگردان
ای ساعت لا مصّب کوکی
من را به قبل از عشق برگردان »
از استوا تا قطبِ مغزم را
طی کرده ام دنبالِ استدلال
اما جنون اقلیمِ منطق را
محروم کرد از حقِ استقلال
از زیر باران قضاوت ها
با چتر"خوبی" می توان رد شد
یا می شود در شهر عاقل ها
دیوانه ای پنجاه درصد شد
«"تنها" نرو ! سخت است،میدانم
ما هر دو همدریم ، عصایت کو؟
پیر غزلخوانی شدیم آخر
"سینا" کجایی ؟ شعرهایت کو؟ »
********************
بهمن 1396
********************
تقدیم به دوست عزیزم آقا ابوالفضل رمضانی مهربان
هدیه ای ناقابل برای تولدتان
ان شا الله که زیر سایه ی ایزد منان زنده باشید و همچنان در مسیر اعتلا
سلام سینای عزیز
شعربسیارزیبایی بود
مبارک ابوالفضل عزیز باشه
ان شاالله که این دوستیهای زیباتون همیشه برقرارباشه
منم تبریک عرض می کنم تولد ابوالفضل عزیزرو
باآرزوی بهترینها