غمگنی می خوانَدَم
به آواز بلند ،
لحن لهیب
هیجان هَیجایم بود
بر تار همه ی تنهایی
و
غروب
آخرین پَژمُرد روشن ثانیه نبود
که روز
از گوشه نگاه تو !
چشم را خواهد گشود
به باغ بلند بلوغ ،
ترآنه ی ارغوان می خوانم
بر شاخه ی زده بر سینه ی روشنی رویا
به یادمان پراکند هزار گل
رفته در یغمای زرد باد
و
از اوّل
خطّ ارغوان لبالب تو بود
نطقت پیمانِ بود،
"مانیفست ظهر بلند "
در قامت سرخ عروج
فقط تلاوت عشق بود
سر می کشیدم ساغرسلامت جنون
کمی آ نطرفتر
سجده می کرد بردوبا ل روشنی ومعرفت ،
هزار میقات ، مرا
می خواند به میلاد بی و سعت واژه ها
تا با ل غبار در طلوع بشویم
به میمنت سرخی سَرمَد عشق
و
عطوفت از خورشید هر صبح
با عطر وعطش بر پیشانی بودن می نشست ،
در معرکه ی پر وانگی
فقط با ل ، نقشین هدیتم بود ،
سر بر آستان صبح می سایم بقدر کفایت
سپید مشایعت می شوم
بر روان روی گونه های زرد
زیر باران در طوف اشک
و وسعت می خواندم
به هزار مهربانی آتشین عشق
می خوانَدَم...
سلام وارادت استاد بزرگوارم