"باران که می بارد"
باران که می بارد به دل یادِ تو می افتد
می لرزد این دل قطره های آن چو می افتد
گرمای دستانت فراموشم نمی گردد
خوش قطره هایی که میانِ آن دو می افتد
بنگر-بیا- باران چه شیدا گشته از عشقم
مستانه و دیوانه چون جان گشت و می افتد
بی شک به جانش هم نشان از عشقِ زیبایت
ای دل زِ دامِ ناامیدی بر شو می افتد
زخمی به جانم می زند یادآوری از تو
هر قطره از بارانِ زیبا را چو می افتد
حمید رفیعی راد(کوروش)
* * *
این شعر رو 12 اردیبهشت96 گفتم، ولی دوسه روز دیرتر انتشار دادم تا کام دوستان تلخ نشود.
"روز معلم"
بزرگ داشتِ من گشته و دل باد غمین
دل و دستم به کار می نرود، دیده نمین
سرِ من در دَوَرانْ بینِ وام و قسط شده
اجاره نیز چو شیری نشسته او به کمین
مقامِ من به زبان شامخ و در واقع هیچ!
به جنگِ نانم و پُر باد مسیرِ ما زِ مین
همه عمرم بِنهادم به راهِ علم و خِرد
به عوض روزِگار درد به من داده همین!
نمانده اعتبار و ارزشی از علم و خِرد
مقامِ من زِ همه کمتر و کم،نه که کَمین
من و این کاغذ و تشویق در این روز، که چه!
اگَرَم لقمه ی نانی بدهی، باد ثمین!
شنیده ام که جهان دارِ مکافات بوَد
مرا برای خِرد داده مکافات، زمین!
شده روزِ معلّم و بزرگ داشتِ من..
وَ منِ بانیِ علم و خِرد نشسته غمین!
#حمید_رفیعی_راد_کوروش
هفته معلم مبارک