يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر مهدي ازوج (هومن )
آخرین اشعار ناب مهدي ازوج (هومن )
|
پنجشنبه چه روز خوبی بود
کافه ی نادری و بوی لبت
عطر قهوه کنار شعر بهار
داستان دو چشم و ناز تنت
پنجشنبه چه روز خوبی بود
عکسهای گذشته را دیدم
دهه ی بیست تا چهل شاید
از ته دل دوباره خندیدم
پنجشنبه چه روز خوبی بود
پابه پا تا سر منوچهری
لاله زاری که روشنه اما
با چراغ غرور و بی میلی
عکس سلفی ما دو تا باهم
نبش غربی سینما برلن
جایی که بعد پیشرفت شده
دکه ی اولترا یا بهمن
فوتو کارلو یه عکس خوب و قشنگ
من و تو پشت پشته هم دادیم
چشمهامون به همدیگه میگه
هردوتامون چقدر دلشادیم
توی دروس جنب باغ قوام
لب جوبی که تا ته باغه
روی آبش که پاک و شفافه
عطر موهاتو باز میاره
پنجشنبه چه روز خوبی بود
دست در دست من تو خندیدی
معنی پنجشنبه ی خوبو
توی چشمای شاد من دیدی
خاطرات قشنگ تهرانم
توی مغزم کمی ورق خورده
پنجشنبه چه روز خوبی بود
حیف این خاطرات ما مرده
|
نقدها و نظرات
|
سپاس بزرگوار | |
|
سپاس از شما بزرگوار | |
|
سپاس از شما بزرگوار | |
|
سپاس بزرگوار | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زیبا و خاطره انگیز