((این شعر ناقابل رو،میخوام تقدیم کنم به، دختر پرنشاط و آینده دار در شعرِ، شعرناب...خواهرِ کوچک سالِ بزرگوارم،که همیشه به همه شور و نشاط می بخشد.به پاس مهربانی های بی دریغش))
"فرشته ی نوروز"
عید چون فرشته ی پاک و سپید
بال گسترده به روی در و دشت
تا خوشی آورد وشادی و جشن
دور گرداند زشتیّ و پلشت!
عید آمد-زِ کُهَن- از جم و کِی
پاس دارد همه زیبایی ها
برای چند روز هم که شده
ببرد غصّه و غم از دلِ ما
شکوفه بارد بر دشت ودمن
هیچ فرقی نکند کي زِکجاست!
مهر ورزد به همه-بی تبعیض-
یادِگارِ کُهَنِ نیای ماست
تر وتازه کند این دنیا را
رنگ نویی بدهد بر همه جا
بلبلان را سرِ ذوق آورد و..
امیدِ رفته بیاورد به جا
زنده این مامِ زمین گرداند
جان تازه ای به سبزه ها دهد
شوق آرد دل عشّاق جوان
و به چشم یار غمزه ها دهد
ناامیدی که چو دیویست سیاه
ببرد از همه ی خسته دلان
بعدِ عسرانِ زمستانِ سیاه
یسر بخشد به صبورِ عاشقان
باش بر هوش!تو اِی مرد ادب
دشمن عید فراوانست،هان!
یاد بنما به خوشی از نوروز
پاس دارید از این دُرّ گران
دست خالی اگر ازما شده است
دلِ مان پُر زِ امید و مهر است
عیدیِ من به تمام دوستان
عشق را نهفته دراین شعراست
حمیدرفیعی راد(کوروش)
*** *** ***
به خواهر کوچک مهربان بزرگوارم"بهارک"
وقتی که می بینم تو را یاد بهاران می کنم
شور تو را چون دیده ام یاد هزاران می کنم
ای دخترِ پاییزی ام پُرنقش و پُر از رنگِ خوش
با یادِ مهرت بی کران یادی زِ باران می کنم
مهرت به جمع دوستان شوقی فراوان می دهد
من هم سپاسی را زِدل بر تو فراوان می کنم
شعرِ دلم تقدیمِ او هم در لفافِ مهر خود
بر آن بهار کوچکِ*این جمع یاران می کنم
*اشاره به "بهارک