این بار ، با زمزمه ی ابیاتی از زاینده رود ،
در کنارش با شما همقدم میشوم :
.................................................................................................................
هر که آمد ، در کنار ِ زنده رود
گریه ها بر سرنوشتش کرد و رفت
..........
هموطن دیگر نگو نصف ِ جهانست ، اصفهان
چون دگر زاینده رودی در کنارش نیست نیست
...................
گفتند که دی ماه شود رود ، پُـر ، آب
دیگر نبوَد ، به چشم ِ تو ، آب ، سراب
امّا چو شود باز ، فقط ، 22 روز
خوبَـست به قمصر برَود بهر ِ گلاب
........................................
بی دلهره و ترس پس از 22 روز
بستند دوباره ،رود را ، بی جنجال
از بس ، که شده بسته و بازَم ، شده باز
خوبـست که زوج و فردش بکنند سال بسال
........................................
روز ِ اول ، آب را بَستـنـد و ما
شکوه ها کردیم و داد و اعتصاب
لیک از بس ، بسته شد زاینده رود
ما ز خشم خود نمودیم ،عاق ، آب
......................................................................
و تا فرصتی دیگر ، حق نگدارتان ....
سلام استادعزیزو بزرگوارم
بازهم قصه ی تلخ زاینده رود و شاعرنازک دل ومهربان انجمن ما
که احساسش راصاف و صادق ودلسوزانه بر صفحه ی کاغذ جاری کرده
زنده باشی استاد وان شالله که خداخودش فکری به حال زنده رود وتمام رودهایی که یواش یواش دارند می میرند بکنه