سه شنبه ۱۵ آبان
بند قرارداد نسل ما شعری از سید مصطفی سراب زاده
از دفتر شعرناب نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۵ ۱۲:۵۱ شماره ثبت ۵۳۵۵۸
بازدید : ۳۰۹ | نظرات : ۶
|
دفاتر شعر سید مصطفی سراب زاده
آخرین اشعار ناب سید مصطفی سراب زاده
|
زمستان آمده که سردی بکند
آدرسش به کارتن پاره سلامی بکند
بابا میرزا هست و سر سیخ که دودی بکند...
سر چهارراه به دنبال کسی می گردد
دخترش کفری فروخته تا سیری بکند...
تاریکی ست و چشم و هوا مشکی
بگو کِی اسمها وسط خانه نوری بکند...
داستان شروعش تلخ است برو تا پایان
شاید آخرش بی تعارف کسی با ما شوخی بکند...
یک عاطفه گوشه حال است در آغوش اتاق
آغوش بابا به کلینیک صد تخت خوابی
در صف انتظار به نوبت تا خوابی بکند...
سر وقت شاید فراری شد
یک نقشه ی فانتزی و خبری تازه
او خواست، دربان نزاشت که کاری بکند...
بگم از یک حس فرا انسانی
اپسیلوم ثانیه ای و درک طولانی
حال تماس ناشناس نازی بکند...
اصغر که کارگریست با وجدان
اسیر دست توطئه ی پیمان ها
بند 16 قرارداد نسل ما
هیچی با خاطره بازی هایش حالی بکند...
در مردگی غرور له شده اش
سرش پائین به زمین سلامی بکند...
سلام من اصغرم باز کن
یک زن و چهار فرزند با مرگ مادرم
کاش آخری را دکتر کاری بکند...
بقیه اش بند 18 قرارداد نسل ماست
همان جمله ی آلزایمری که یادم نیست
باز می گویند شاعر باید کاری بکند...
من اعتراض نسل جوانم
یک بالیدگی خشمگین از تحصنم
سیگار که می کشی، سرفه می کند...
یک اهوم تازه و غرق
بند 20 قرارداد نسل ما
هرکه در خفقان است آماده نیست
میان دردها باید حالی بکند...
مرگ که شوخی بی مزه ایست
سر صبح یک صبحانه ی چهار نفره
خورده نشد و سر صف ایستاد
تا نوبت سفره فردا نازی بکند...
احتیاج است به خون در گردش
دلهره از تخت شماره سیزده
آغازش صندوق خندان بیمارستان
باز خوش دل خاکی اش را
سرنگ افتاده مگر کاری بکند...
ترفیه درجه شد عاطفه ی ساختگی
آرم انسانیت سر کوچه ی ما
از سروان یکم تا سرداری
باید روانشناس دزدی افکار بکند...
بند آخر قرارداد
آخر داستان شیرین تر شد
حال که ربطش به ما خط و نشانی بکند...
اصلا به ما چه سر امضای اول
بابا میرزا با سر سیخ دودی بکند...
یا که آدرس خانه اش دور است و
به کارتن پاره کنار خیابان سلامی بکند...
اصلا به ماچه سر امضای دوم
دخترش کفر بفروشد و سیری بکند...
امضای سوم هم همین
عاطفه ای که بی حال بود آغوش اتاق
پدرش در کلینیک صد تخت خوابی
خوابی بکند یا نکند...
اصلا به ما چه سر امضای سوم
اصغر که کارگریست با وجدان
مرگ مادرش را
دکتر کاری بکند یا نکند...
یا خنده ی صندوق بیمارستانی
نازی بکند یا نکند...
سر امضای چهارم
یک جمله ی آلزایمری که یادم نیست
باز نگویید شاعر باید کاری بکند...
سر امضای پنجم دگر
بسته شد بدترین بند قرارداد ما
میان سرفه و یک خفقان غرق شده
دردمان باید حالی بکند....
بگذریم شاید کسی باز شوخی می کند
آخرش باز همان قانون فلکه ای
دور بزن و دور بزن
بند آخر قول داده
سر صبح خدا را راضی بکند......
.........................)
نویسنده: سید مصطفی سراب زاده
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درود
زیبا قلم زدید