به یاد گُل گون کَفَنان انقلاب 57
ـــــــــــــــ اهوازـ 5 مرداد1356 ــــــــــــــــــــ
شبی در خود به سفر بود
قصه ها گفت
دردها بشنید.
شبی تا بدانجا که خورشید گیسوی نقره فام خویش بگشود
در کوچه های سکوت فریاد بر کشید:
" پرنده را باید پروازی باشد
و پرواز را پروازگاهی ".
هیچ کس در نگشود
و حتی من
که پای در بند دو چشمانی کبود بودم.
شبی تا به سحردر خود به سفر بود
قصه ها گفت
دردها بشنید.
شبی تا بدان جا که زخم بر تن شب می گریست
در کوچه های سکوت فریاد برکشید:
" قطره باید با قطره درآمیزد
نه اندر خاک مدفون "
چکمه پوشی فریاد برکشید:
"سیل نیز سد نمی شکند".
هیچ کس فریادش را پاسخی نبود.
و حتی من،
که پای دربند دو چشمانی کبود بودم.
تن از سکوت غم بار کوچه بر کشید ....
شب به سحر سپرد
و تن به آتش.
آسمان هم چنان مه آلود.
کوچه ها در سکوت.
سایه ها در هراس.
و من نیز همچنان
پای در بند دو چشمانی کبود بودم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در آن روز سرایش شعر این تصویر برایم ایجاد شده بود: که رژیم شاه برای اشتباه نشان دادن ذهنیت یک انقلابی که بداند مردم او را با خود و از نمی دانند و می ترسند. او را شبانه به خیابان می برند تا باچشم خود ببیند. آن ها مردم هراسی را نشانه رفتند. اما نمی دانستند که مردم سخت منتظر فرصت بودند و در سکوتِ فعال می زیستند.روح همه ی شهیدان انقلاب 57 شاد.