شده؟!
شده عاشق تو به گیسوی پریشان بشوی؟
شده شوریده زِ یک کبک خرامان بشوی؟
شده از چهچهه ی بلبلِ سرمستِ بهار
تو چنان قُمری و از شوق غزلخوان بشوی
شده در اوج پریشانی و بی خود شدنی..
تو چو من شیفته و عاشقِ باران بشوی؟
به دلت شوق بیفتد و بلرزد تنِ تو...
به صدای دری و،سوش شتابان بشوی؟
به نگاهی به دلِ خونِ غروبی، خیره
به دو چشمان پر از اشک، تونالان بشوی
شده هر روز کشی قلبی و تیری به میان؟..
تو به غم گشته گرفتار زِ هجران بشوی؟
شده دل نازکِ نازک چو منِ زار شده..
به صدای نمِ بارانی و گریان بشوی؟
کاغذِ شعر کنی خط خطی و باز زِ نو
نکند عاشق من نیست؟!هراسان بشوی؟
شده بیهوده بگیرد دلِ پر آشوب و..
تو پرِ حسّ ِغمین برگ ریزان بشوی؟
شده از چشم نگاری خوش وسرمست شوی
تو چو کوروش زِ خودت بیخود وحیران بشوی؟
شده در گوشه ی تنهایی و در بی خبری..
تو زِ تصویر رُخش بی سر و سامان بشوی؟
دلت هر روز بگیرد سر هر تنگ غروب..
چو دل ِ ابری ِ پر شوق زِ باران بشوی؟
حمیدرفیعی راد(کوروش)
(ویرایش شد)
درود بربرادربزرگوارم
شعربسیارزیبایی است
ببخشید که نبودم وکمی دیررسیدم
ساده وروان ودلنشین می سرایید
وحس مثبتی که درشعرتون هست مخاطب را شادمی کنه
از انجایی که شهامت درخواست نقد راداشته ایدگرچه خودم هنوز شاگردم واشعارم پرازاشکال اما بااجازه به نکاتی ازجهت همفکری اشاره می کنم
ارتباط معنایی وارتباط افقی وعمودی بین ابیات خوبه
اما دربعضی جاها دچار لغزش وزنی شده اید که باید ویرایش شه
باتوجه به بیت اول شعرکه اگه اشتباه نکنم بروزن
فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
متاسفانه بیشترابیات مشکل وزنی دارند وباید ویرایش شند
ازجمله دراین ابیات
به نگاهی به دلِ خونِ غروبِ هرروز
اشکریزان،به بهانه ای تونالان بشوی
شده هرروز کشی قلب،درونش تیری؟
نا امید از همه کس دچار حرمان بشوی؟
شده دل نازکِ نازک چو منِ بیچاره
به صدای نمِ بارانی و گریان بشوی؟
کاغذ از شعر کنی خط خطی و باز ازنو
نکند عاشق من نیست؟!هراسان بشوی؟
شده بیهوده بگیرد دلت و نا آرام
ناگهان عاشق فصل برگ ریزان بشوی؟
شده از مستی چشم یار شاعر بشوی
هم چو کوروش زِ خودت بیخود وحیران بشوی؟
دلت هرروز بگیرد سر هر تنگ غروب
زِ دلت ابر بغرّد و چو باران بشوی؟
این چندبیت کلن وزنش بهم ریخته است باتوجه به بیت اول شعرتون یاهجاکم داره یا اضافی
دربعضی جاها هم متاسفانه ضعف تالیف داره
مثلن دربیت اول
شده عاشق به دوگیسوی پریشان بشوی؟
می خواستین بگین شده عاشق گیسوی پریشان کسی شوی
دوگیسوی پریشان درست نیست
باید عوضش کنین
مثلن به قول استاد مهرابدای
شده که عاشق گیسوی پریشان بشوی؟
دربیت دوم مصراع دوم هم
ناگهان عاشق آن شرشر باران بشوی؟
اینجا ضعف تالیف داره
آن شرشرباران هم خوب نیست
بهتره عوض شه ان هجوه و
برای پرکردن وزن اومده
می تونین بنویسین
ناگهان عاشق ودیوانه ی باران بشوی
ویادراینجا
به صدای دری و،سوش شتابان بشوی؟
اینجاهم ضعف تالیف داره زیاد جالب نشده
شما شاعرخوبی هستید حس وحال خوبی دارید
ذهنتون موسیقیایی
وبرای پرورش استعدادتون وبهترشدن وزن اشعارتون باید حتمن غزل کلاسیک زیادبخونید تا کم کم وزن اشعارتون درست شه
مطمانن ذهنتون ناخوداآگاه کشف خواهدکرد رمزو رموز اوازن را
حتمن مطالعه رافراموش نکنین
موفق باشید وببخشید جسارتم رو برادربزرگوارم وممنونم که منو لایق نقدونظردونستین
همه ی ماهنوز درحال آموختنیم وازاین دست اشکالات دراشعارمون بوده وهست واین عیب نیست همین که جسارت کردید وتیک نقدرافعال کردیدهنره و معلومه خواهان اموختنید واین خودش عالیه وباعث پیشرفت