انتظارم را نکش
شاعرم من ، دایره اطراف اشعارم نکش
خط بُطلان دفتر شعردل افکارم نکش
آنچه تا حالا نوشتم شعر شور شاعریست
صبر کن ، شکل دوچشم اشکبارم را نکش
هر چه دارم مال تو ، بگذار بگریزم ز تو
عابری بی مقصدم من انتظارم را نکش
زرد زردم سبزی ام جامانده آنسوی زمان
با کلک زیر زبان راز دارم را نکش
دائماً پائیزی ام من بی خیالم شو برو
در خودت هی نقشه شوم بهارم را نکش
تیری از صیاد دل خوردم وجودم زخمی است
با نمک پاشیدنت نقش مزارم را نکش
بیقرارم مثل مُرغی که پرش را کنده اند
با ترازوی غمت وزن قرارم را نکش
من که از روز ازل گفتم خود آزاری نکن
آنهمه سختی ورنج روزگارم را نکش
زُل زدی در چشم من گفتی دهانت را ببند . ؟
روی شال فاصله چشم خمارم را نکش
زیر پایت لِه شدم هر دم نمی فهمی چرا .؟
بگذر از من ، روی دوشت کوله بارم را نکش
رهسپارم صبح زود از شهر عشقت میروم
با نگاهت خط برگشت قطارم را نکش
زندگی در تو مرا بازنده کرد عنوان ؛ "سلیم "
انتظار بُرد این کهنه قمارم را نکش
پیرنظر _سلیم
دروداستادبزرگوارم
بسیارزیبا بود