يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
آخرین اشعار ناب زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
|
چهارده کوتاه کلاسیک از کتابِ دلگویههای بانوی احساس، با فازهایی متفاوت، تقدیم به احساس زلالتان:
۱
نمیخواهم بهشتی را، به جز بستانِ دلدارم؛
نمیخواهم سرایی را، به جز گلخانهی یارم؛
زمانی که، دلم لبریزِ احساسات میگردد،
فقط بر سینهی یارم، لب و، گلبوسه میکارم!
۲
چه زیبا میشود با دل، قرارم؛
لبِ دریا و چای دبش و یارم!
چه احساسِ خوشی دارم کنون من!
تمامم را، به یارم میسِپارم!
۳
ای حسِّ بیمِثل و مَثَل! صبح به خیر!
احساسِ دیوانِ غزلِ! صبح به خیر!
شیرین شده با تو پگاهِ دلِ من؛
شیرینتر از، جامِ عسل! صبح به خیر!
۴
برایت مهرَبانی کاشته، دل!
صفای همزبانی کاشته، دل!
بخند از نای احساسِ وجودت؛
چرا که، شادِمانی کاشته، دل!
۵
وجودم، با تو لبریزِ وفا شد؛
سراسر، شور و دنیای صفا شد؛
میانِ جان، شکفت از تو، گلِ عشق؛
و احساسم، به مهرت، مبتلا شد!
۶
بگو حرفِ قشنگِ مهرَبانی؛
که پُر گردد دل از، حسّی نهانی!
زمانی که، دلم بسیار تنهاست،
مرا لبریزِ خود کن؛ میتوانی!
۷
نکن بیداد بر قلبِ حزینم؛
که از بیدادِ تو، نقشِ زمینم!
رسد تا آسمانها، شورشِ دل؛
اگر حسّی ز تو، هرگز نبینم!
۸
یک شب بیا؛ تا بنگری:
این قلب بی تاب مرا؛
حال مرا؛ احساس دل؛
چشمان بی خواب مرا!
۹
به من حق ده، دلم بیتاب باشد؛
و درگیرِ تبی، بس ناب باشد؛
زِ هجرانِ گلِ ماهِ شبافروز،
تمامِ حسّ جان، بیخواب باشد!
۱۰
تو دیدی که، به قلبم درد، جاریست؛
همان دردی، که تب میکرد، جاریست؛
نخواندی، حسّ پُردردِ دلم را؛
هنوز آن التهابِ سرد، جاریست!
۱۱
برگرد، به سوی قلبِ حسّاسم باز!
برگرد؛ بیا، به نزدِ من، با آواز!
در رقص بگیر، شورِ احساست را؛
از نو، بِنِما، تو عاشقی را، آغاز!
۱۲
تو وُ، حالِ پُر از، احساسِ مبهم؛
تمامِ لحظههایت، غرقِ ماتم؛
عسلبانو! چه طعمی دارد این عشق؛
که با دل میچشی، آن را، دمادم!
۱۳
فریاد کن، حسّ تبی، با دلِ خود!
پرواز کن، تا تپشی؛ تا دلِ خود!
وقتی، دلت، میتپد از، بلبلِ مهر،
در یاد کن، یا تبِ گُل؛ یا دلِ خود!
۱۴
تبهای من، پُر از، بهانهی عشقست!
لبهای من، پُر از، ترانهی عشقست!
شبهای من، پُر از، ستارهی احساس؛
دنیای من، پُر از، جوانهی عشقست!
زهرا حکیمی بافقی (کتاب دلگویههای بانوی احساس)
سپاس از نگاهِ مهرانگیزتان!
|