اصفهان ِ بدون زاینده رود ، نه شدنی ست و نه قابل تصور ...
... فقط ، تصویری وحشتناک از شهری که در شُرُف ِ فاجعه است ...
...............................................................
من برای دوری از غوغا و دود
آمدم کم کم ، لـب ِ زاینده رود
وای خشگم زد ،که دیدم زنده رود
خشگ ُ غمگین از سپاهان رفته بود
آری انگاری ، همین دیروز بـود
رود ، سرمست ُ جهان افروز بود
زیر ِ لـب گفتم ، خداوندا کجاست
زنده رود ِ ما که بودَش، کیمیاست ؟
اصفهان ِ ما چرا بـی رود شـد ؟
شهری از جنس ِ غبار و دود شد
عهد کردم ، تا که ، پیدایش کنم
آن که او را بُـرده رسوایش کنم
یادم آمد هاله ی نوری که گفت
درهمین سرچشمه مانَـد آب مفت
یک زمان هم ، بُـرد آن عالیجناب
جای زیره تا به کرمان ، بی حساب
بعد ِ چندی هم ، یکی خندان ، بِـزَد
پـنـبـه اش یکجا و بُـردَش تا ، به یزد
آب در کرمان و یزد و شهر ِکـُـرد
اصفهان هم خشگ و غمگین رو به مُرد ...
...............................................................
دیماه 95- منصور شاهنگیان