روایتی احساسی از اخباری ضد و نقیض ...
کاش همانطوریکه میگویند این اخبار ، به توجه و عنایت بیشتر مسئولین ، منتهی شده و هموطنان ِ آبرو دار و ندارمان ، در این سرمای کشنده زمستان ، از حد اقل امکانات بهره مند باشند ...
.................................................................................................................................................
زخمی و آواره ای تنها ، که شد
گوشه ای از گورِشهرش سهم او
دیشب این سرمایه ، در سرما و سوز
مَـرهـمی شد ، بَـر هزاران زخـم ِ او
گر چه تـنگ و سرد و دهـشتناک بـود
لیک بهتر از خیابان و کنار ِپارک بـود
بخت با او گر چه دیشب یار شد
وای از صُـبحش ، که وحشتناک بود
گُر گرفت از بخت ِ شوم ِآن جوان
آنکه یخ زد ، مُـرد ، پیش ِ پای او
ای عجب از طنز ِ تلخ ِ سرنوشت
گور شد در زنده بودن ، جای او
صبح چون شد ، گفت ، این ها کیستند ؟
باز با ، چوب و چماقی ، دستـشان ؟
گور هم انگار ، جای او نشد
ای خدا بُـگشا گره ، از بَـختـشان
وای باز امشب کنار ِ پارک شد
قسمتش ، سرما و رنج و خستگی
کاش کاری بود آن مشت و چماق
گور می شد ، قطع ِ هر دلـبـستـگی
......................................................................................................................................
منصور شاهنگیان - دی ماه 95
سرورم غیر از این هم از شما توقع نداشتیم که دلسوزانه در این باب مسئولانه قلمسرایی بکنید دست مریزاد