پانویسها
1) آثار [اگه بشه گفت اثر] حقیر دور از جون قصد توهین و تحقیر و اهانت و جسارت را ندارد و صرفا طنزی ست [به خیال خام این حقیر البته] که در ضمن بزرگنمایی فراوون قصدش نشاندن لبخندی هر چند کوچک بر لبانِ جانِ دلی محزون است اگر چه ماهیتش کمی تلخ باشد
2) نوشته ها و «باصطلاح آثار» حقیر سرشار و مملو از عیب و ایراد است و علی الخصوص همین «مثلا شعر» ذیل؛ که یکی از عیوبش عدم فصاحت است، اول از این بابت از سروران عزیز و نازنینم پوزش می خواهم سپس تمنا دارم که بر این کوچک عفو نموده و در صورت لزوم توصیه و تذکر و حتی توبیخشان را از این حقیر دریغ نفرمایند که بر این خرد همچو شهد و شکر شیرین است. قبلا کمال امتنان را از سروران عزیز و بزرگوارم دارم
3) البته تفاوت آوای قافیه ها در این شعر جنبه طنز داشته و عمدی ست
4) تصویر پیوست: اطلس؛ از اساطیر یونان
سپاسگزارم
کوچکتان ساکی
گفتم شده ام عاشق تو با دل و جان و به دو صد شوق
گفتا که ولی من شده ام بهر همه دلبر و معشوق
گفتم که بیا از دگران چشم بپوشان و مرا باش
گفتا که همین خواسته اند آنهمه دلباختۀ فوق
گفتم چه کنم تا بشوی مال من ای دلبر عالم
گفتا که چو اطلس بنما کلّ جهان یکتنه معلوق
گفتم که من بی قوت از عهدۀ این کار نیایم
دارم عوضش اندکی از مایۀ شعر و هنر و ذوق
گفتا که خودم معدن و کان هنرم چشم مرا بین
آتش زده یک برق نگاهم به جهان او شده محروق
گفتم که به من سخت مگیر ای که رخت ماه منیر است
بنگر به تن لاغر این بندۀ بیچارۀ معروق
گفتا که همان است که گفتم چه بخواهی چه نخواهی
گر شرط مرا نیست قبولت شوم از قید تو مفروق
گفتم که ز هجرت دل ما سوخته ای مهر دل افروز
در عشق تو این بی سر و پا دل شده درمانده و مغروق
غوغا ست اگر با قدمت مرکب ما را بنوازی
چسبانده ام از عشق تو گل بر در و آیینه و صندوق
گفتا که چنین تند مرو دست نگهدار و بیا زود
از مرکب رؤیا به زمین و بگشا چشم و بزن بوق
گفتم که چه سنگین دلی یک دم بنما بنده نوازی
گفتا که چنین است و مرا نیست جز این رسم و ره و سوق
از حقیر: محمد ساکی 12/دی/1395