سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 15 خرداد 1404
  • قيام خونين 15 خرداد، 1342 هـ ش
  • زنداني شدن حضرت امام خميني -ره- به دست مأموران ستم شاهي پهلوي، 1342 هـ ش
9 ذو الحجة 1446
  • روز عرفه - روز نيايش
Thursday 5 Jun 2025
  • روز جهاني محيط زيست

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

هر جا که هستید همان جا نقطه آغاز است،تلاش بیشتر امروز،سازنده فردای متفاوت شماست. آندرو متیوس

پنجشنبه ۱۵ خرداد

هبوط

شعری از

بهزاد ملک زاده

از دفتر خیال نوع شعر آزاد

ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۹ دی ۱۳۹۵ ۲۰:۵۵ شماره ثبت ۵۲۶۳۲
  بازدید : ۶۴۷   |    نظرات : ۸

رنگ شــعــر
رنگ زمینه
دفاتر شعر بهزاد ملک زاده
آخرین اشعار ناب بهزاد ملک زاده

این آبها چقدر بوی خاک میدهند. و امروز بارانی باریدن نخواهد گرفت, که تا قطره قطره ها را به اصالت خویشتن , وا دارد و چه کسی میدانست! شرم حضور باد بود یا ولوله آتشِ آدمی! که اینک سالیانیست به دیار مسکوت بشر ,قاصدکی پا نمی نهد.
آه جاذبه ! این نیروی شگرف درون , این دروغ  وسوسه انگیز خرد , به سادگی چیدن یک سیب سرخ و به تلخی حضور بیگناهانی در اسارت , در حصاری کروی شکل و هوای تهی از رجعت دیگر بار ,و چه ای کاش های مکرر که زمان چون تیغ بر رگ خود احساس می کرد و ناگزیر از طاعت کبریایی خویش , به بیراهه اش ادامه داد...
نه ! صبر کنید , این نه آن پایانیست, که در آن کتاب آمده بود ,وانگاه که پدرهامان نطفه اش را در پیکره ی نسل ها پاشید, که معراج انسانیت با دستانی به مثابه عبودیت اتفاق خواهد افتاد و اینک من, چون گذشتگانم , بی آن که خرد ناقصم را مؤاخذت قرار دهم , تسلیم خواهم شد.
نعره ای از اندیشه برمیخیزد که چگونه ای انسان , این گونه بر طبل بی عاری میکوبی ؟ مگر نه این که نقاب انسانیت را حجابی خردگون در بر گرفته است و تو اینک کورکورانه به حیات موروثیت تن در میدهی و بسان حیوانی چنگال در خاک فرو میکنی, و چگونه وجدانت را به باد تمسخر گرفتی آنگاه که سر تعظیم بر تو فرو آوردند و سپس سینه ات را شکافتند و سنگی سخت در آن نهادند آن زمان که تو را وارث گیتی خواندند و آواره ی مسیری بی بازگشت کردند !
پایم لغزید و بند بند وجودم به ابهام افتاد که راستی به جرم کدام نخستین گناه آرواره ی کاینات بر گُرده ام نشست که شاید دیوانه ای  به مباهاتِ پادشاهیش طغیان کرده بود و لاجرم گِل و خاکی از آنش گشت , یا که ریشخند میوه ی نارسی که بذر جدایی در صخره جان آدمی کاشت , که شاید به دروغ , نقش دستی بر پیکر خود تراش داده بود.
و اینک آدمی در آغاز دوراهی پیکار و صلح به برکت دانه گندومی پناه میاورد و چشمانش را به روی پیکار میبندد بی آن که به فرزندانش بیاموزد و عدن را به هبوطِ هوش خود فراموش میکند تا آن که مرگ زمینی تََرَش کند و هنوز نفهمیده باشد که ...
این آبها چقدر بوی خاک میدهند.
 
۱
اشتراک گذاری این شعر

نقدها و نظرات
عباسعلی استکی(چشمه)
شنبه ۱۱ دی ۱۳۹۵ ۱۸:۱۳
خندانک
جمیله عجم(بانوی واژه ها)
يکشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۵ ۱۲:۳۸
خندانک خندانک خندانک
درود
زیبا قلم زدید خندانک خندانک خندانک
خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
میرعبدالله بدر
شنبه ۱۱ دی ۱۳۹۵ ۰۴:۱۴
درد ها
خندانک
آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
شنبه ۱۱ دی ۱۳۹۵ ۰۶:۲۵
خندانک خندانک خندانک
علی کشاورز ( فریاد )
شنبه ۱۱ دی ۱۳۹۵ ۰۶:۵۳
خندانک خندانک خندانک
نیره ناصری نسب
شنبه ۱۱ دی ۱۳۹۵ ۰۷:۲۹
شاید دیوانه ای به مباهاتِ پادشاهیش طغیان کرده بود و لاجرم گِل و خاکی از آنش گشت , یا که ریشخند میوه ی نارسی که بذر جدایی در صخره جان آدمی کاشت , که شاید به دروغ , نقش دستی بر پیکر خود تراش داده بود.
خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
درود بر شما و قلم زیبایتان
پاینده باد خندانک خندانک خندانک خندانک
باقر رمزی ( باصر )
يکشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۵ ۰۷:۳۴
خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
خندانک خندانک خندانک خندانک
خندانک خندانک خندانک
خندانک خندانک
خندانک
همایون فتاح(رند)
يکشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۵ ۱۴:۴۲
سلام
پرشوروباوج است وطبایع خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


(متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
ارسال پیام خصوصی

نقد و آموزش

نظرات

مشاعره

غلامرضا مهدوی (مهدوی)

جوابت می دهم از جان اا سلامی بی طمع هرچند می دانم اا که پنداری در این دنیای پر تزویر و پر دوز و کلک اا گاهی سلامی گر کسی گوید اا سلام گرگ را ماند اا که دندانهای تیزش را اا قفای پرده ی گفتار مهرآمیز خود مستور می دارد اا شاگردی می کنم عزیز
سید مرتضی سیدی

تویی که بر سرِ خوبانِ کشوری چون تاج ااا سِزَد اگر همه ی دلبران دَهَندَت باج اااا سلام و عرض ارادت استاد مهدوی عزیز التماس دعا ااا ج
غلامرضا مهدوی (مهدوی)

مرحبا آجرک اللهبزرگا مردا اااا نیست در دست تو جز نسخه ی حاجات و برات
سید مرتضی سیدی

تو بخشیدی روان و عقل و ایمان ااا وگرنه ما همان مشتی غباریم ااا تو با ما روز و شب در خلوت و ما ااا شب و روزی به غفلت می گذاریم ااا نگویم خدمت آوردیم و طاعت ااا که از تقصیر خدمت شرمساریم ااا مباد آن روز کز درگاه لطفت ااا به دست ناامیدی سر بخاریم ااا خداوندا به لطفت با صلاح آر ااا که مسکین و پریشان روزگاریم
غلامرضا مهدوی (مهدوی)

موسای من تو به دنبال کدامین خضری اااا گوشه ی چشم تو ابریست پر از آب حیات

کاربران اشتراک دار

محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
1