خوش آمدی به شهر عشق
تو واژه ی بدون تفسیری
تو مرز بدون تقسیمی
از امواج خطر بگذر
وبه چشمان مبتلا به تصویرت
بوسه بزن.
*
خوش آمدی به شهر عشق
ای روشنی تمام شب های من
به چشمانم نظر کن
بخوان قسم عاشقانه ام را
تیک تاک قلبم را بشنو
در احساس غرق شده شبح تاریکی
*
خوش آمدی به شهر عشق
دل بیرون زد ازقفس
بر ساحل سحرانگیز چشمانت
بی پروا ،نشست
در امواج لطیف موهایت و
غرق شد
*
خوش آمدی به شهر عشق
آهسته بر حریم لبهایم بگذر
قصر زلیخا را باوجودت درخشان کن
یوسف من! عزیز خواهی شد
*
خوش آمدی به شهرعشق
جایی که درختان عریان پاییزی
هنر پایکوبی خویش را
برایت به نمایش درآورده اند
جایی که انوار طلایی رنگ غروب آفتاب
میان دستهای تو و دست های پر لهیب من
تیرهای خویش را رها ساخته اند
*
خوش آمدی به شهر عشق
جایی که توبه شکسته می شود
به غرق شدن در عشق ممنوعه
جایی که من وتو
با نفسهای مان هم آغوش شدیم
جایی که تو و من در عمق احساس زمین
به باغ گل همیشه بهار سرزدیم
*
خوش آمدی به شهر عشق
بخشش جایز نیست در نبوسیدنت
این جنون مرا خواهد کشت
نوازش کن لبان آتشینم را
*
خوش آمدی به شهر عشق
همقدم بشو با من
بگذار جسم تو وروح من
در تمامـی نشانه های عشق ووفا
مجسم شوند
دریغ نکن مهرت را
_______________
هنوز نوازش احساست
با یک شراب کهنه
بی محابا حس می شود
مست این لحظه ام هنوز
_______________
چه آبان دلربایی
ماه تولدت چه خوشبخت است
از حضور تو
من و این همه شادی نفس گیر
محال است محال
لمیا سبتی پور (صحرا)
درودبانو
بسیارزیبا بود