ماهِ من! امشب نبودی سرد شد
کودکِ دَردم همین جا مَرد شد!
بی تو من در خنده ام غم داشتم
رنگ در نقاشی ام کم داشتم
ماه را در تُنگ می انداختم!
من برای خود قفس می ساختم!
قیل و قالَم رعشه ای بی نبض بود
های و هوی من سکوتی محض بود!
روز و شب ها زیرِ یک سقفِ کبود
التماسی گُنگ و مبهم در سجود
بی تو من در آینه گم می شدم
مایه ی اندوهِ مَردم می شدم!
آیه ی اَمن یّجیبی در قنوت
سر به چاهِ صبر و فریادِ سکوت
بی تو سهمِ من فقط تکرار بود
زُل زدن بَر عکس و بَر دیوار بود
چشم هایم رو به هرکَس بسته بود
پای دل از بی تو رفتن خسته بود
قصه ی کوچ ات مرا آزار کرد
شعرهایم را طنابِ دار کرد!
آسمانم! ... نازنینم! ...ماهِ من!
ای جوابِ خواهشِ بیراهِ من!
باش تا دنیا به کامِ من شود
"عاشقِ خوشبخت" نامِ من شود!
باش تا احساس را باور کنم
تا همه کابوس ها را سَر کنم!
عشقِ من! سوزِ دلم را سرد کن
وام ِ دلتنگیِ من را نقد کن!
من دلم را نذرِ نامَت می کنم
مثنوی گونه سلام ات می کنم...