شاعر تب زده

سلام مهربان بزرگوار شور حال اشعارتان دوست داشتنی ست من آن را دوست دارم
در ضمن آن دو چشم قهویی که فرمودید مرا یاد غزل زیبایی استاد سر کار خانم زهرا ضیایی (روح الغزل) عزیز انداختید که چند وقت پیش تقدیم این خادم نمودند

ﺗﻮ ﺭﻭﺡ ﺳﺒﺰ ﺑﻬﺎﺭﯼ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺪ
ﻧﺸﺎﻥ ﺷﻬﺮ ﻭﺩﯾﺎﺭﯼ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺪ
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺎﺗﻮ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺑﻪ ﺍﺧﺮ ﺍﺳﻔﻨﺪ
ﺑﻪ ﺷﻮﻕ ﻟﺤﻈﻪ ﺷﻤﺎﺭﯼ٬ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺪ
ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﻋﻄﺮ ﻧﺴﯿﻤﺖ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺭﻭ ﮐﺮﺩﻡ
ﻧﻤﺎﺩﺻﺒﺮ ﻭ ﻗﺮﺍﺭﯼ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺪ
ﻣﻦ ﺍﺯﺩﻭ ﻗﻬﻮﻩ ﯼ ﭼﺸﻤﺖ ﺑﻪ ﺷﺎﻋﺮﺍﻥ ﮔﻔﺘﻢ
ﮐﻪ ﺷﻌﺮ ﺷﻮﺭ ﺷﻌﺎﺭﯼ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺪ
ﻣﯿﺎﻥ ﻏﺮﺑﺖ ﺩﻧﯿﺎﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻏﺰﻝ ﺳﻮﮔﻨﺪ
ﺗﻮ ﺍﺻﻞ ﺍﯾﻞ ﻭﺗﺒﺎﺭﯼ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺪ
ﻏﺰﻝ ﺑﻪ ﻭﺳﻌﺖ ﺩﺭﯾﺎ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺗﻘﺪﯾﻤﺖ
ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﻋﺎﻃﻔﻪ ﺩﺍﺭﯼ، ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺪ.

استاد زهرا ضیایی(روح الغزل)

درود بانوی عزیزم
بسیارزیبا بود

درود! خوب است

سلام و درودبزرگوار
میلاد پر برکت هشتمین اختر تابناک ولایت و امامت حضرت ثامن الحجج حضرت علی ابن موسی الرضالمرتضی (ع) را به شما و خانواده ارجمندتان تبریک و تهنیت عرض میگویم .
الهی کماکان موفق و موید و منصور باشید مهربان
به شعر لکنت من دعوتید
تقدیم حضور

درود بانوی گرامی

غزل زیبایی بود

قلمتان سبز

درود بر شما بانو
زیبا سروده اید
قلمتان سبز

با درود بانو بسیار زیبا

دروووووود
خیلی زیبا بود

درود بر شما بانو
چقدر تصاویر قشنگی داشت
دست مریزاد
لب من روی لبت بود و بغل در بغلت
شاعر تب زده یک غزل ناب شدم

سلام بسیار زیبا

سلام
زیبا بود و صمیمی

سلام
قشنگ بود
برقرار باشید

خیلی وقت بود شعری دلنشین نخونده بودم.وزنش و آهنگ فوق العاده ای داشت. بسیار لذت بردم. پایدار باشید

عالی بود عالی.بی نقص و دلنشین

درود
زیبا بود بود
برقرار باشید

درود بر شما
شعرتان خوب است ولی از نظر زمانی ناهماهنگ است
ابتدا ازشب بی معشوق وسختی های آن می گویید تا این که در سحر ازچشم معشوق سیراب می شوید{که در همین مورد هم می توان اشکال وارد کرد که چگونه چشم ،آن هم بی هیچ پیش زمینه ای می تواند تشنه را سیراب کند)
وبعداز در آغوش یار قرار گرفتن ودر نهایت رفتن او عابر کوچه ی مهتاب می شوید !ظاهرا فراموش کرده اید که در چند بیت قبل از سحر صحبت به میان آورده اید
مصراع پایانی هم کوبندگی لازم برای اتمام غزل را ندارد
با پوزش

عابر غمزده
در کوچه مهتاب شدم
،ــــــــــــــــ

درود برشما مهربانوی عزیزم