يکشنبه ۲۷ آبان
یادواره شعری از ابوطالب زارع
از دفتر باران نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۵ ۱۸:۲۲ شماره ثبت ۴۹۲۶۸
بازدید : ۳۳۴ | نظرات : ۷
|
آخرین اشعار ناب ابوطالب زارع
|
میان آبادی
یادواره ات را
لیوان به لیوان
پخش می کنند
وسیگارها
دست به دست هم
در مسیر رفتنت
روشن می شوند
با کدام بهار رفته ای؟
معلوم نیست...!
اما
بارها
بهار نارنج را بوییده ام
نیستی
تا
تو رنج ها را آرام کنی
بهار بوی نارنج و ترنج تو نمی دهد
میان این سالها
بغضی تقسیم شده است
تو قسمت تمام این سالها بوده ای
وقتی امروز
قطارها دل به ریل نمی دهند
فردا با کدام قطار؟
نور را به شالیزارها ببرم
کسی در مسیر خودش نیست
و این روزهاست
که پدر
نانش را از دست نی می گیرد
آباد دلی نمانده است
مادر نمی خوابد
تا ناهیدش را در آسمان نبیند
گفته بود
که دخترش پا به ماه رفته است
چشم هایش که دروغ نمی گویند
این سوی پنجره را ببین
غصه روشن است
و مادر بیدار
و آنسو
آبادی آرام نیست
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.