بخش سوم ( از چهار بخش): پس از شنیدن جواب مثبت سودابه برای ازدواج با کیکاوس، شاه یمن خشمناک میشود و نقشه ای در سر می پروراند. کاوس و سودابه ازدواج میکنند و شاه هاماور (یمن) میهمانی می دهد و کاوس و یارانش را به شکار دعوت میکند ولی سودابه از این امر بیمناک است. آنها به شکار میروند.
شاه هاماور شنید این سان جواب
سر گران از درد و دل پُر پیچ و تاب
پس به ظاهر خنده ای بر لب گشود
در نهانش دل پُر از اندیشه بود
بعد از آن در محفل یاران خویش
گفت با فرزانگان حالِ پریش
عاقلان گفتند ای هاماوران
می نباید کینه جستن با کیان
شاه ایران در پی صلح است و بزم
می نخواهد اختلاف و جنگ و رزم
زین سخن شد شاه هاماور حزین
حیله ای اندیشه کردی پُر ز کین
همچو افعی خیره در فکر هُجوم
دل پُر از کینه خیالی پُر سُموم
پس خبر آمد ز دربار یمن
از نشست شاه با آن انجمن
وانگهی اعلام شد در یک پگاه
وصلت سودابه و کاوس شاه
پس بدادی کاوس کی دو هزار
اُشتُر واسب و عَماری پُر ز بار
از حریر و نقره و دینار و عاج
ظرف زرین و بلور و فرش و تاج
بعد از آن سودابه آمد سوی شاه
گلرخش سرخ و کمندِ مو سیاه
تیرِ مُژگان در کمانِ ابروان
چَشم آهو پیکرش سرو چَمان
تا به آیین و رسوم موبدان
مجلس عقدی بِپا گردد عیان
هفته ای جشن و سرور و ساز بود
محفل بزم و می و آواز بود
پس بگفتی شاه هاماور به کی
هفته ای دیگر بباید جشن و می
چون رویم با شادی و سور و صفا
در طبیعت سبز و خوش آب و هوا
زُبدگان لشکرت با ما سوار
آهوان در دشت و ما بهر شکار
کاوس کی زین خبر خوشحال شد
با سپهداران خود همراه شد
در رکابش بیژن و گرگین و گیو
توس و بهرام و هم آن گودرز نیو
جملگی همراه شاه آن دیار
راهی بزم و شکار و کوهسار
چون بگفتند این خبر سودابه را
بر دلش بد آمدی زین ماجرا
او کیا را گفت می ترسم پدر
نقشهٴ شومی ز کین دارد به سر
او نخواهد رامش و بزم تو را
در حذر باش از گزند اژدها
اعتنایی کی به سودابه نکرد
هر چه رعنا گفت او باور نکرد
پس برفتند آن مِهان بهر شکار
ایمن از مکر و فریب روزگار
بیشه ها سبز و درختان پُر ز بار
آهو و قرقاول و اسب و سوار
چون شب آمد بزم و می بودی به پا
آتش و کبک و می ناب و صفا
حلقۀ آتش همه گِردش سَران
مرغ و آهو بابزن در زیر آن
آسمان رخشان پُر از اِستارگان
ماهِ زرّین و نسیمی خوش روان
آن یلان فارق ز شمشیر و سِنان
سرخوش و غافل ز مکر دشمنان