سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        شهادت واژه ها

        شعری از

        محبوبه زیدی (ماه پوپک)

        از دفتر شعرناب نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۷ خرداد ۱۳۹۵ ۰۱:۰۲ شماره ثبت ۴۷۳۱۲
          بازدید : ۵۳۵   |    نظرات : ۴۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر محبوبه زیدی (ماه پوپک)

        من به شهادت واژه ها/ 
        در آغوش این شعر/ 
        لجاجت عقاب وار روح من / 
        در لایه های پنهان خود/ 
        به آخرین نفس های رودی/
        از خود بی خود شده/
        مویه خوانان/ باور دارم... 
        من‌ در هیچ بهشتی شهید نشدم/ 
        مگر در خواب های بی پایان شعر تو/ 
        حتی وقتی که مرده ام/ آواز می شوی / 
        بر خاک بی رمق من/ و هر سپیده دم /
        من شاعر می شوم/
        که شب تار / در چشمان روشن من / 
        به آغوش خورشیدت می رسی/ 
        ومن به تاتار آغوش تو تن می دهم /
        هر شب/ که گردی از غبار من/ بر جای من / نمانده است! 
        ومن ذره وار / در سفر باد چون برگی در دل آسمان/
        از خویش به تو شرم دارم/ 
        جهان همه عمر من است/ 
        مست میایدو شاعر می رود/ 
        که دست کوتاه روزگار/ به شعر من نمی رسد/
        که مردان وزنان زیادی/ در سرم می چرخند!
        می روم و سر به سنگ می شکنم از مستی/ 
        که بودن در کس نبود/ به وقت من و داغ ننگی/ 
        سر آینه سلامت باد!!! 
        آن کس که در کوچه ی من نماند/ 
        حرف شعر و شعله وشراب نمی داند!/ 
        که من از بند این واژگان آزادم/ 
        نفس به گل می دهم /
        لب به تماشا/ گم شود!! هر نفسی که از خاک من / نروید به مستی!/ 
        که از جهان قسمت من/ کهنه شرابی است / به دست دگران!/
        کهکشان جاده ایی است / بر لب خاموش من!/ 
        که چشم تو/ به دست دگران است/ و بعد / 
        نام من کنج دهان است !!!/ پلک بر نمی دارم/
        از آب بی خبریم!/ خلوت شکسته ام / 
        با خشت خشت آینه ی بی صبری ام/ 
        که رنگش / به چشم تو / می پرد از سراب خوابم/
        بمان!! بمان !/ که چشمی بالای چشمم نیست!/ 
        گدای جنون من باش/ به صحرا برسی و/ آهو شوی!/ 
        آبله پای!! خاطرت شادباشد / 
        که جلادت منم!/ 
        چراغ وشمع به اسارت برده ام!/ 
        در دامان ترم!! با نیک و بد من !! ای دل!!/
        حادثه ای تو/ چه بال می گشاید؟/ به راه شوق من؟ به باغ من؟/ 
        که دهر ! همه ریشه / در سایه ی من دارد!!/ 
        می فریبمت!! می فریبمت !! ای قرص ماه!!/ 
        من سر رشته ی گوهرم/ 
        در جامه ایی زخم خورده / 
        از سینه های دست در کمرم»/ 
        سنگ بیاور! به کوی من بزن!؛/ بر هوای خانه ی من/ 
        که رشته گسسته ام/ مو به مو!!/ 
        خط بطلان کشیده ام / بر سر وسامان جهان بی بال وپرم/ 
        آشنای من!!! ای بیگانه!!! می تپد بر کوی بی برگی من/ 
        خاطر زخم های تو!!! ای عشق!!/ 
        بر سرم تیغ می زنی / 
        چون سکه در کاسه ی گدایی/ گریبان می درم هزار بار /
        تنبورت را!! غرورم را!!/ سرم راحتت باد!!! 
        که باد در سرم نمی گیرد پند پدر!/ 
        عارم نمی آید / از بد حال مست خویش!/
        که اختران ٬ میکشان منند/! 
        آتش در دل من دارند/
        تب تشنه ی گناه من دارند!/ 
        که چاک زده ام گریبانم را!!؛/ 
        گلاب و شراب زده ام / فلک را /از شرر لب هایم!/
        هی پری!! هی پری!! 
        همسایه ی باده فروشان منم!/ 
        قاعده ام تهی دستی است/!! 
        پیراهنم چاک چاک است!!
        جامه دران / داغم سر به فلک کشیده!!/ 
        کودکان شعرم/ رهگذران بی منت/ این خار شکستگانند/!! 
        بر دل من/ ساقی وساغر/ سر نمی شناسند!/ 
        طبع شعری است / از اثر عکس چشم تو!/ 
        نقاب میدرد این شعر!! 
        خون می خرد این زن!!/ ارزانی یوسف گردنت!!!
        ای ذوق خاموش من!! چه سان مکدرم !!» 
        از هر نفسم!!! که داغ / 
        بر حلقه ی بی وعده ی رعنای تنم می زنم// 
        جانم راحتت باد!! جسمم راحتت باد!! 
        که در سر نمی گیرد!!/ این زن / پند پدر!!! 
        محبوبه زیدی ۱۳۹۵/۱/۲۵ ساعت سه بامداد
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        احمدی زاده(ملحق)
        جمعه ۷ خرداد ۱۳۹۵ ۰۹:۰۷
        سلام بر حضرت استادم بانوی احساس های نمونه و نادر ....
        استادم تعریف نیست اینهارا که می گویم واقعا احساستان باید تدریس گردد چه بسیار از بداهه های که سرودم بر گرفته از این مکتب زیبای شما بوده واقعا نبود شما در این مدت بسیار محسوس بود..... امیدوارم همچنان چون گذشته بتوانم سر کلاس درس احساس نادر و بی ریایتان بنشینم خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        سرکار خانم زیدی عزیز درودی پیوسته و از جان تقدیم شما و خانواده ادب دوست و فرهنگی تان خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        به آسمان می نگرم رنگ چشمان تورا می گیرید . بداهه تقدیم شما استاد نازنینم خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        جمعه ۷ خرداد ۱۳۹۵ ۰۶:۰۷
        شهادت سپید واژه هایتان روسپید .......عالی بود بانو حظ بردم از این همه لطافت وزیبایی خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمعه ۷ خرداد ۱۳۹۵ ۰۹:۵۷
        خندانک خندانک خندانک
        درود بانوی عزیزم
        شعربسیارزیباییی بود
        احسنت خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        فکر می کنم علت بهم ریختگی شعرتان اینه که با موبایل یا تبلت ارسالش کردید
        برای اینکه این مشکل رفع شه
        بالای کادرارسال یک گزینه ی ارسال باموبایل یا تبلت هست که باید انرا را تیک بزنید وبعدشعر راارسال کنیدتا بهم نریزه
        موفق باشید ان شاالله خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عليرضا حكيم
        جمعه ۷ خرداد ۱۳۹۵ ۱۹:۰۹
        درودها بر شما
        استفاده کردم موفق باشید خندانک
        منصور شاهنگیان
        جمعه ۷ خرداد ۱۳۹۵ ۰۷:۲۴

        با درود ...

        با احساس و شاعرانه ...

        ولی حیف که از نظر خواندن ، کمی مشگل داشتم ...

        حظ بصری نیز لازم است ...

        محبوبه زیدی (ماه پوپک)
        جمعه ۷ خرداد ۱۳۹۵ ۰۷:۴۱
        سپاس ها جناب شاهنگیان بزرگوار ..من در ارسال شعر فاصله رو رعایت چردم در بندها ولی این جا متاسفانه این طور به اشتراک گذاشته شده
        خندانک خندانک
        صفیه پاپی
        جمعه ۷ خرداد ۱۳۹۵ ۰۹:۰۳
        ............. خندانک خندانک خندانک .....................
        درود بانو خندانک
        سپید بسیااار زیبااایی بود خندانک خندانک خندانک خندانک
        شاد باشید خندانک خندانک
        ............. خندانک خندانک خندانک ......................
        تقدیم به اهالی خوب شعر ناب:

        روزی لئو تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد!

        زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد و بیراه گفتن کرد!

        بعد از مدتی که خوب فحش داد،
        تولستوی کلاهش را از سر برداشت و محترمانه معذرت خواهی کرد، و در پایان گفت: من لئو تولستوی هستم!

        زن که بسیار شرمگین شده بود، عذرخواهی کرد و گفت: چرا خودتان را زودتر معرفی نکردید؟!

        تولستوی در جواب گفت: شما داشتید با توهین هایتان خودتان را معرفی میکردید و من هم صبر کردم تا توضیحات شما تمام شود و بعد خودم را معرفی کنم!!!
        وحید کاظمی
        جمعه ۷ خرداد ۱۳۹۵ ۱۰:۰۶
        خندانک خندانک خندانک
        درود بر شما
        عالیست
        خندانک خندانک خندانک
        یدالله عوضپور    آصف
        جمعه ۷ خرداد ۱۳۹۵ ۱۰:۵۵
        سلام برماه پوپک ارجمند
        بانوی گرامی سپیدی بسیار زیباسروده اید
        همه چیز عالیست مگر یک نکته که خیلی به مذاق خوش نمی آید
        آنهم استفادۀ بیش از حد از واژۀ \"من\" میباشد
        سرکارعالی حدود 34 بار این کلمه را تکرارنموده اید
        که دربیشتر جاها میشد از ضمیر بهره برد
        با این وجود هم چیزی از طراوت افکار شما نمی کاهد
        هزاران مرتبه صدبار احسنت خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        یدالله عوضپور    آصف
        جمعه ۷ خرداد ۱۳۹۵ ۱۱:۲۴
        من به شهادت واژه ها/
        در آغوش این شعر/
        لجاجت عقاب وار روح من /
        در لایه های پنهان خود/
        به آخرین نفس های رودی/
        از خود بی خود شده/
        مویه خوانان/ باور دارم...
        من‌ در هیچ بهشتی شهید نشدم/
        مگر در خواب های بی پایان شعر تو/
        حتی وقتی که مرده ام/ آواز می شوی /
        بر خاک بی رمق من/ و هر سپیده دم /
        من شاعر می شوم/
        که شب تار / در چشمان روشن من /
        به آغوش خورشیدت می رسی/
        ومن به تاتار آغوش تو تن می دهم /
        هر شب/ که گردی از غبار من/ بر جای من / نمانده است!
        ومن ذره وار / در سفر باد چون برگی در دل آسمان/
        از خویش به تو شرم دارم/
        جهان همه عمر من است/
        مست میایدو شاعر می رود/
        که دست کوتاه روزگار/ به شعر من نمی رسد/
        که مردان وزنان زیادی/ در سرم می چرخند!
        می روم و سر به سنگ می شکنم از مستی/
        که بودن در کس نبود/ به وقت من و داغ ننگی/
        سر آینه سلامت باد!!!
        آن کس که در کوچه ی من نماند/
        حرف شعر و شعله وشراب نمی داند!/
        که من از بند این واژگان آزادم/
        نفس به گل می دهم /
        لب به تماشا/ گم شود!! هر نفسی که از خاک من / نروید به مستی!/
        که از جهان قسمت من/ کهنه شرابی است / به دست دگران!/
        کهکشان جاده ایی است / بر لب خاموش من!/
        که چشم تو/ به دست دگران است/ و بعد /
        نام من کنج دهان است !!!/ پلک بر نمی دارم/
        از آب بی خبریم!/ خلوت شکسته ام /
        با خشت خشت آینه ی بی صبری ام/
        که رنگش / به چشم تو / می پرد از سراب خوابم/
        بمان!! بمان !/ که چشمی بالای چشمم نیست!/
        گدای جنون من باش/ به صحرا برسی و/ آهو شوی!/
        آبله پای!! خاطرت شادباشد /
        که جلادت منم!/
        چراغ وشمع به اسارت برده ام!/
        در دامان ترم!! با نیک و بد من !! ای دل!!/
        حادثه ای تو/ چه بال می گشاید؟/ به راه شوق من؟ به باغ من؟/
        که دهر ! همه ریشه / در سایه ی من دارد!!/
        می فریبمت!! می فریبمت !! ای قرص ماه!!/
        من سر رشته ی گوهرم/
        در جامه ایی زخم خورده /
        از سینه های دست در کمرم»/
        سنگ بیاور! به کوی من بزن!؛/ بر هوای خانه ی من/
        که رشته گسسته ام/ مو به مو!!/
        خط بطلان کشیده ام / بر سر وسامان جهان بی بال وپرم/
        آشنای من!!! ای بیگانه!!! می تپد بر کوی بی برگی من/
        خاطر زخم های تو!!! ای عشق!!/
        بر سرم تیغ می زنی /
        چون سکه در کاسه ی گدایی/ گریبان می درم هزار بار /
        تنبورت را!! غرورم را!!/ سرم راحتت باد!!!
        که باد در سرم نمی گیرد پند پدر!/
        عارم نمی آید / از بد حال مست خویش!/
        که اختران ٬ میکشان منند/!
        آتش در دل من دارند/
        تب تشنه ی گناه من دارند!/
        که چاک زده ام گریبانم را!!؛/
        گلاب و شراب زده ام / فلک را /از شرر لب هایم!/
        هی پری!! هی پری!!
        همسایه ی باده فروشان منم!/
        قاعده ام تهی دستی است/!!
        پیراهنم چاک چاک است!!
        جامه دران / داغم سر به فلک کشیده!!/
        کودکان شعرم/ رهگذران بی منت/ این خار شکستگانند/!!
        بر دل من/ ساقی وساغر/ سر نمی شناسند!/
        طبع شعری است / از اثر عکس چشم تو!/
        نقاب میدرد این شعر!!
        خون می خرد این زن!!/ ارزانی یوسف گردنت!!!
        ای ذوق خاموش من!! چه سان مکدرم !!»
        از هر نفسم!!! که داغ /
        بر حلقه ی بی وعده ی رعنای تنم می زنم//
        جانم راحتت باد!! جسمم راحتت باد!!
        که در سر نمی گیرد!!/ این زن / پند پدر!!!

        محبوبه زیدی ۱۳۹۵/۱/۲۵ ساعت سه بامداد
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        جمعه ۷ خرداد ۱۳۹۵ ۱۲:۱۴
        درودها خندانک خندانک خندانک خندانک
        باقر رمزی ( باصر )
        جمعه ۷ خرداد ۱۳۹۵ ۱۳:۱۴
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        مهدی حریفی
        جمعه ۷ خرداد ۱۳۹۵ ۱۳:۵۳
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود بر شما...زیبا بود مرحبا
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        سید مسعود حسینی (ثالث)
        جمعه ۷ خرداد ۱۳۹۵ ۱۵:۳۱
        چقدر خوب و احساسی ،زیبا سروده اید خندانک خندانک
        سمانه هروی
        شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۵ ۱۴:۰۰
        خندانک خندانک خندانک

        یک شاعر تنها میتواند عاشق یک شاعر باشد
        درووووودد
        محبوبه زیدی (ماه پوپک)
        دوشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۵ ۰۶:۵۶
        دروووودها خندانک خندانک
        حسن بذرگری(آیین نیشابوری)
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۵ ۰۶:۴۵
        خندانک خندانک خندانک قشنگ بود بانو زیدی
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        8