يکشنبه ۲ دی
از چشمهای تو شعر می زایم...! شعری از بنفشه ابو ترابی
از دفتر نجواهایی برای قاصدک نوع شعر
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۰ ۱۵:۴۴ شماره ثبت ۴۶۳۵
بازدید : ۱۲۷۷ | نظرات : ۱۶
|
دفاتر شعر بنفشه ابو ترابی
آخرین اشعار ناب بنفشه ابو ترابی
|
از چشمهای تو شعر می زایم
انگار دیوانه می شوم اینجا بدون تو
هرچه صبوری می کنم ...فایده ندارد
به عکسها نگاه می کنم...به غروبهای با قایق
ببین...قایق خنجر بود...پوست دریا را می شکافت
اصلا چشمهای افق در نگاه تماشا پلک می زند...و غروب...آخ این غروب
که بر گونه های خورشید
بوسه های سرخ می نشاند
و من...من ...بی تو...من ...با تو...
من باتو...اما بی تو..من باتو بی تو
درگیر می شوم
درگیر بازی کلمات بازیگوش
اینجا
بغض تنهایی شب
در غروب نگاه ماه، زمزمه باران سکوت می شود
ببین...تنها تو در جریان باش که من امشب
سپیده فردا را نذر چشمان خورشید می کنم
تا با طلوع صبح،کاسه چشم انتظار
لبریز شود از \"سلام\"
امشب به اشکهایم خرده گرفتم...اما می دانم..می دانم که اشک
حجاب بود و خدا سر تماشا کشید
می دانست نگاه برهنه مجنون
عاشق تماشا می شود
غروب امروز ،هنوز از چشمان ماه می چکد...باور می کنی...باور می کنی؟
به عشق تو در آغوش باد ،تا پاییز پر می کشم
اینجا زمین گرد است و گرد است و گرد است
و من...در کوله پشتی ام، دریا دریا عشق جاسازی کرده ام
کفشهایم را می پوشم و ...
می دانم که کبودی تابو ست زیر نگاه تماشا
سکوت فریادم، پی دیوار می شکند و فریاد سکوتم ، کمر دیو...
یوسف بی تکرار
باز زل زدم به چشمهایت...باز دست بریدم بی اختیار
خدا مرهم گذاشت روی این جراحت هر روزه
زخم بی صدا فریاد کرد سوختم....من اما شنیدم!
تنها من شنیدم!
درازدحام این آدمها
آرامشم را در قهقرا می جویم...
خودم را از دار واژه می آویزم...واژه می گدازد
شعر می شود...شعر می شود...شعر می شود...از نبض مرده آویخته ای که منم!
انگار دیوانه می شوم اینجا بدون تو...
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.