خاتون

خاتــــون قصـّـه هــای قدیمی


ای با دلـــــم همیشه صمیمی


نـــــام تو در قلمــــرو شعـــرم


نیمی خیــال و خاطـــره نیمی


درود بربزرگ استاد گرانقدرمم
بسیارزیبا ساده وصمیمی
عالی بود

حضور ارجمندتان برکتیست دراین سرای همیشه ناب استادعزیز
جوشان چشمه های اشعارتان و روان باد...
.................................................................

درود استاد عزیز
بسیار زیبا و دلنشین بود
بهره بردم از تراوش قلمتان
خرم و خوش باشید

سلام
استاد بزرگوارم
بسیار ممنون از به اشتراک گذاشتن شعر زیبایتان

درود بر استاد خوش عمل عزیز :


بار ها گفته ام که به \" شعر ناب \" اعتبار و حلاوت دیگری میدهید ...

مثل :

رهی و سهیلی و حالت ...

مثل : شهریار که شهریار شعر نابید بزرگوار ...

پاینده و سالم باشید ، سالها ...

پروانه یه باغ من- ناز بانو یه ناز ه من
خاتون ه قصه هایم- ناز خاتون ه ناز من

سلام استاد بزرگوار
آفرین بسیار عالی
موید باشید

...................... ........................
خاتــــون قصـّـه هــای قدیمی
ای با دلـــــم همیشه صمیمی
نـــــام تو در قلمــــرو شعـــرم
نیمی خیــال و خاطـــره نیمی

عطر همیشه جاری احساس
در باغســــار خاطـره هـــایی
زیبـــاتــــریــــن تـــرنّــم باران
در دشتهــــای بـــــاور مـایی

پیونـد آب و سبـــزه و نــوری
در فرصـــت نجیـب شکفتـن
رنگین کمــان بــــــاغ بلـوری
بایــــد غــزل بــرای تو گفتن

در موسم عبــور تو گل کرد
باغ خــــزان رسیــده دوباره
یک آسمان تبسّم خورشید
یک کهکشـان حضورستاره

ای معنـی بلیــــغ شکفتن
سرو رســــای بـاغ نجابت
از پــرتـو خیـال تـو روشن
پیوستـه چلچــراغ نجابت.

مرحبااااااااااااااا استاد زیبااااااکلامم
عاااااااااااااااالی بود
کدام قسمت این چهار پاره ی زیبااااا را انتخاب می کردم؟
همه اش عاااالی است
...................... ........................
تقدیم به اهالی خوب شعر ناب:
بزرگی در مجلسی ، یک اسکناس از جیبش بیرون آورد و پرسید: چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟
دست همه حاضرین بالا رفت.
سخنران گفت: بسیار خوب، من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن می خواهم کاری بکنم. و سپس در برابر نگا ه های متعجب، اسکناس را مچاله کرد و پرسید: چه کسی هنوز مایل است این اسکناس را داشته باشد؟
و باز هم دست های حاضرین بالا رفت.
این بارمرد، اسکناس مچاله شده را به زمین انداخت و چند بار آن را لگد مال کرد و با کفش خود آن را روی زمین کشید. بعد اسکناس را برداشت و پرسید: خوب، حالا چه کسی حاضر است صاحب این اسکناس شود؟ و باز دست همه بالا رفت. سخنران گفت: دوستان ، با این بلاهایی که من سر اسکناس در آوردم، از ارزش اسکناس چیزی کم نشد و همه شما خواهان آن هستید.
و ادامه داد: در زندگی واقعی هم همین طور است، ما در بسیاری موارد با تصمیمــاتی که می گیریم یا با مشکلاتی که روبرو می شویم، خم می شویم، مچالــه می شویم، خاک آلود می شویم و احساس می کنیم که دیگر پشیزی ارزش نداریم، ولی این گونه نیست و صرف نظر از این که چه بلایی سرمان آمده است هرگز ارزش خود را از دست نمی دهیم و هنوز هم برای افرادی که دوستمان دارند، آدم با ارزشی هستیم.

اینا جاموندن :

درود و عرض ادب استاد گرامی
سپاس که به اشتراک می گذارید، زلال چشمه ی جوشان وجود با برکت خود را

با درود و عرض ادب

درودها...
بسیار زیبا
لذت بردم

درود بر شما استاد بزرگوار
بسیار عالی
لذت بردم
ممنونم

بسیار عالی

عالی و بی ریا
درودها

اساد بزرگوار شعری قشنگ خواندم