سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 30 آذر 1403
    20 جمادى الثانية 1446
    • ولادت حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها، هشتم قبل از هجرت، روز زن
    Friday 20 Dec 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      جمعه ۳۰ آذر

      پونه خشک

      شعری از

      محمودرضا رافعی (رافع)

      از دفتر دفتر تمرین شعر نوع شعر دلنوشته

      ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۵ فروردين ۱۳۹۵ ۲۲:۳۵ شماره ثبت ۴۵۸۳۷
        بازدید : ۷۵۴   |    نظرات : ۲۵

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر محمودرضا رافعی (رافع)

      ازطريق شبكه اينترنت تمام كتابهاي عالم در اختيار ماست . اگر اتصال ما محدود باشد یافته کمتری داريم . شبكه اينترنت بزرگتري هم هست که بزرگ اندیشانی از جمله ، انبياو اوليا و شعراي آسماني به آن شبكه متصل مي باشند ، بگفته ی شعراي آسماني ما شعرنمي گوييم بلكه الهه شعر را صدا می كنيم واوست که مي آيد و شعر و داستان را تعريف مي كند چون او از عالم بالا به آن شبكه دسترسي دارد.
      این داستانک یکی از خاطرات زیبای مادرم است که در زمانِ حیاتش برایم تعریف کرده بود ، و می گفت سرگذشت واقعی اوست
      تقاضای حقیر این است که با کمی شکیبایی این متن را بخوانید ، من خود از مخالفین سر سخت خرافه نگاری هستم ولی چند داستانکی که در این مقطع برایتان می نگارم ، واقعیت ناب است و برای من به هزار و یک دلیل مسجل داستانک ( پونه خُشک )
      تنها و غریب ،رو به احتضار،جان برلب
      تیمار گرِ او پدر ، سفر بود آنشب
      مادرم کبری مدتی بود که بیماری و تب امانش نمی داد ، بیست روزی می شد که آقام رفته بود مأموریت ، هر بار هم که می رفت سی ، چهل روز پیدایش نمی شد
      ، این بار ایستگاه اندیمشک محل خدمتش بود ، تنها وسیلۀ ارتباتی ، مراجعۀ حضوری کبری به ادارۀ پستِ راه آهن بود تا با نامه از حال پدرم با خبر شود ، دکتر های بهداری زنجان نتوانسته بودند راه درمانی برای معالجه ی کبری بیابند و به صراحت گفته بودند بیماریِ او لاعلاج است و به نوعی جوابش کرده بودند ، سیاهیِ زمستان سال 1331 دَم دَمای غروب بود ، ......
      واقعه درست از اینجا آغاز می شود .
      همسایه ها دور مادرم جمع شده بودند ، یکی پاشویه اش می کرد ، دیگری به خواهر شیرخواره ام ، نون چایی می داد ، تب بالا رفته بود و نَفَس نَفَس می زد . سرفه های شدید کبری ، باعث شد خون بالا بیاورد و ..... ، اطرافیان نگاهی به هم کردند و به زبان ترکی پچ پچی کردند ، یکی اون میان گفت جگرش را بالا آورده ، تُشَک او را رو به قبله کشیدند ، مادرم دست و پا شکسته زبان ترکی را می فهمید چون متوجه شد لحظات آخرش است ، اشهدش راگفت و از یکی خواست تا مُهرِ تربت امام رضا را برایش بیاورد ، ........
      تنپوشِ مادرم خیسِ عرق بود از تب
      تن به قبله شد ، مُهرِ رضا برد برلب
      .... کم کم از حال رفت و در حالت خواب و بیداری بود که .....
      یک مرتبه و با صدای بلند سلوات فرستاد و گفت برید کنار آقا آمده سلوات بفرستید ، آقا ببخش من تمیز نیستم ....... ( بعدا که جریان را تعریف می کرد ، اطاقش را نور درخشانی پُر کرده بود ... )
      ( مادرم آدم خرافاتی ای نبود ، قدیس هم نبود و مثل من داستان سرایی هم نمی کرد ، چیزهایی را که برایش اتفاق افتاده بود را فقط به اهل دل می گفت ، الان نسل جوان این گفتار را هجو و این وقایع را موهوم می دانند )
      با پریشانی از خواب پرید و به اطراف نگاه کرد ، دسته ی پونۀ خشکی که بر روی طاقچه بود را دید و با اشاره آنرا طلب کرد ، اطرافیان گفتند اوهام ِ قبل از مرگه و توجهی نکردند ، با اصرار مادرم ، همین که پونه ها را با ساقه نزدیکش بردند گفت در دهانم بگزارید و شروع کرد به جویدن پونه های خشک شده همراه با ساقه ، ساعتی بعد تب او خوابید ، همین که آرام گشت ، تازه متوجه آن میهمان رفته شد ، شروع به گریه کرد و گفت بوی عطرش را حس کردید ، اون نور زیاد را دیدید ، من شفا پیدا کردم امام رضا اینجا بود ،آقا شفایم داد ، شفا پیدا کردم .....
      لرزید و بگفت نورالهدی زیرِ لب
      طوسْ ، خورشیدش دوا کردآن تب
      گفت در خواب ، گیاهیست آن لب
      آن را بِبَلع ، شفا دهد ، درد و تب
      آری ، پونه خشک دوا بود آنشب !!!!
      این ترنج قلیچه ی حقایق ، صد حیف که در اثر تابش شدید رنگ باخته و گل و شاخ و برگش قابل تمیز دادن نیست
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      احمدی زاده(ملحق)
      شنبه ۷ فروردين ۱۳۹۵ ۲۱:۳۱
      السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی ع خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      سرورم اجرتان بابت انتشار این داستان با خود علی بن موسی الرضا ع خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
      شنبه ۷ فروردين ۱۳۹۵ ۰۶:۴۸
      وخدایی که دراین نزدیکی هاست ... خندانک
      استادچرا خرافه ؟
      داخل صحن انقلاب زیارتنامه می خواندم که با سروصدای جمعیت ازجا بلندشدم ...جوان افلیج مادرزادی پشت پنجره فولاد شفاگرفته بود از تابش انوار خورشید معرفت ...امام مهربانی ها امام هشتم (ع)
      با پای خودش توسط خادمان به بخش شفا یافتگان هدایت شد وشور وفریاد ی تمام صحن را پر کرده بود و قطرات اشکی که برگونه ها می نشست... خندانک
      عباسعلی استکی(چشمه)
      شنبه ۷ فروردين ۱۳۹۵ ۱۶:۳۸
      درود استاد بزرگوار
      خداوند مادر عزیز و مهربان شما را ببخشد و بیامرزد
      و روح پر فتوحشان را قرین رحمت خویش سازد
      خندانک خندانک خندانک
      مجنون ملایری
      شنبه ۷ فروردين ۱۳۹۵ ۰۲:۱۴
      با سلام جناب رافع بسیار خوب موفق باشی
      جلال سلطانیا (فریاد تا همیشه)
      شنبه ۷ فروردين ۱۳۹۵ ۰۷:۵۹
      پونه ی خشک
      و
      ...
      درود بر شما خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      ولی الله شیخی مهرآبادی(دیوانه)
      شنبه ۷ فروردين ۱۳۹۵ ۰۸:۱۷
      جناب آقای رافعی عزیز، سلام علیکم.
      ..............................................................
      خدای رحمت کندمادرِ گرامیتان را...........ازاین دست واقعه ها، درزندگیِ مامردم ،خوشبختانه فراوان است.ونشان ازلطفی ست که این بزرگواران به مادارند...........
      دستمریزاد بزرگوار..........
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      منصور شاهنگیان
      شنبه ۷ فروردين ۱۳۹۵ ۰۹:۲۳

      با درود و تبریک سال نو ...

      جالب و خواندنی بود ...

      خداوند به همه عنایتش را ارزانی دارد ...

      موفق و پیروز باشید ...

      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      عبدالحسین آزادمنش(ع   آزاد)
      شنبه ۷ فروردين ۱۳۹۵ ۰۹:۴۲
      عزیز جالب بود من خودم شفا یافته آن حضرت هستم - حق یارت باد
      محمودرضا رافعی (رافع)
      شنبه ۷ فروردين ۱۳۹۵ ۱۰:۳۲
      استاد ع : آزاد ، خوشحالم ،هم دلان جمعند درود و سپاس خندانک
      ابوالحسن انصاری (الف رها)
      شنبه ۷ فروردين ۱۳۹۵ ۱۵:۰۹
      با سلام

      بسیار جالب بود .
      خدا مادرتان را رحمت کند .
      سا یه ی شما مستدام باد .

      خندانک خندانک خندانک


      محمودرضا رافعی (رافع)
      شنبه ۷ فروردين ۱۳۹۵ ۱۵:۵۲
      استاد رها ، سپاس همدل گرامی خندانک
      محمد رحیم کاظمی
      يکشنبه ۸ فروردين ۱۳۹۵ ۰۲:۲۲
      سلام بر شما استاد گرانقدر خندانک
      روح مادرتان شادباد انشاءالله خندانک خندانک
      داستان زیبائی یود خندانک
      ستاره حیدری
      يکشنبه ۸ فروردين ۱۳۹۵ ۲۰:۴۱
      درود بر شما
      بسیار جالب بود
      روح مادر بزرگوارتان شاد و یادشون گرامی
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      محمودرضا رافعی (رافع)
      يکشنبه ۸ فروردين ۱۳۹۵ ۲۱:۰۲
      سکوتی عمیق و سرشار از ناگفته ها درون ماست
      که انتظارمان را میکشد...
      سپاس بانو خندانک
      معصومه عرفانی (عرفان )
      دوشنبه ۹ فروردين ۱۳۹۵ ۱۴:۱۶
      سلام استاد بسیار زیبا سرودید خندانک خندانک خندانک
      محمودرضا رافعی (رافع)
      دوشنبه ۹ فروردين ۱۳۹۵ ۱۸:۰۸
      سپاس بانو خندانک
      منوچهر فتیان پور (راد)
      پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۸ ۲۱:۱۹
      السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی ع
      سلام
      استاد بزرگوار محمودرضا رافعی (رافع)
      روح مادر بزرگوارتان شاد و یادشون گرامی
      خداوند به همه دوست داران آن حضرت زیارت عنایت فرمابد
      خندانک خندانک

      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      3