روزنک

درود استاد بزرگوارم
بسیارزیبا وتاثیرگذار

چندان که روزنکی حتی


نگنجدش به خیال


جواز عبوری


به این مجال.............بسیار زیبا استادگرامی

درودها

باسلام‌ استاد عزیز عالی موفق باشید

تا کی ...؟ انتظار آفتاب و انتظار نسیم....
به بی نهایت وصل کردید عشق را و احساس را ...بسیار زیبا و در عین کوتاهی موثر بود و درود بر شما

درود بر استاد ناب سپیدسرا
عالی بود جناب کاشی پور
موید باشید

سلام و درود جناب کاشی پور استاد بزرگوارم
آفتاب و نسیم را مجالی نیست به ره یافت بین دو روح اینچنین
درود استاد موجز و با تصویری دل انگیز سروده اید دست مریزاد
بسیار زیبا به دلم نشست
✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿
به من بیاموز
چگونه عطر به گل سرخش باز می گردد
تا من به تو بازگردم
مادر!
به من بیاموز
چگونه خاکستر، دوباره اخگر می شود
و رودخانه، سرچشمه
و آذرخش ها، ابر
و چگونه برگ های پاییز دوباره به شاخه ها
باز می گردد
تا من به تو بازگردم مادر!
«غاده السمان»
✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿
همیشه باشید و بسرایید

پشت پنجره
دنیایی از فکر ،
خوابیده است .
...........
سلام .
درود بر شما
کوتاه زیبا و دلنشینی بود.

درود بر شما استاد عزیرم
زیبا و خواندنی
مثل همیشه

جناب آقای کاشی پورِ عزیز، سلام علیکم.
............................................................
دستمریزاد بزرگوار......کوتاهست ودلنشین...........

درودبرشما جناب کاشی پور

درود و افرین

عرض ادب و ارادت
بسیار بسیار زیبا و هنرمندانه بود
البته با اوردن کلماتی عامیانه چندان از شیوایی شعر کاسته نشد
احسنت

درود
بسیار عالی
مانا باشید

با من چفت شو
چندان که روزنکی حتی
نگنجدش به خیال
جواز عبوری
به این مجال ...

بد به دل نشست!
درود و احسنتتان باد

درود

.................... ....................
دستمریزااااد استاد عزیز
بسیااار عااالی
.................... ...................
هدیه به اهالی خوب شعر ناب:

پسربچه ای بود که رفتار بدی داشت.پدرش به او کیفی پر از میخ داد و گفت هرگاه رفتار بدی انجام داد،باید میخی را به دیوار فروکند.
روز اول پسربچه،37 میخ وارد دیوارکرد.در طول هفته های بعد،وقتی یادگرفت بر رفتارش کنترل کند،تعداد میخ هایی که به دیوار میکوبید به تدریج کمتر شد.
او فهمید که کنترل رفتار، از کوبیدن میخ به دیوار آسانتر است.
سرانجام روزی رسید که پسر رفتارش را به کلی کنترل کرد. این موضوع را به پدرش گفت و پدر پیشنهاد کرد اکنون هر روزی که رفتارش را کنترل کند، میخی را بیرون بکشد.روزها گذشت و پسرک سرانجام به پدرش گفت که تمام میخ ها را بیرون کشیده.پدر دست پسرش را گرفت و سمت دیوار برد.پدر گفت: تو خوب شده ای اما به این سوراخهای دیوار نگاه کن.دیوار شبیه اولش نیست.وقتی چیزی را با عصبانیت بیان می کنی،آنها سوراخی مثل این ایجاد می کنند. تو میتوانی فردی را چاقو بزنی و آنرا دربیاوری . مهم نیست که چقدر از این کار ،اظهار تاسف کنی.آن جراحت همچنان باقی می ماند.ایجاد یک زخم بیانی(رفتار بد)،به بدی یک زخم و جراحت فیزیکی است...

سلام
دست شمادردنکند
زیبابود

فوق العاده بود استاد

درودها

درود بر جناب کاشی پور عزیز
بسیار زیبا
چفتِ بی روزن

سلام محمدی عزیز زیبا بود بزرگوار