شنبه ۳ آذر
گنجشک شعری از جعفر جمشیدیان تهرانی
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۴ ۲۱:۵۹ شماره ثبت ۴۴۶۳۵
بازدید : ۵۶۴ | نظرات : ۴۴
|
دفاتر شعر جعفر جمشیدیان تهرانی
آخرین اشعار ناب جعفر جمشیدیان تهرانی
|
چو گنجشکی به دستم بودی و آهسته در رفتی
عقابی بود در بالا چرا سوی خطر رفتی
اسیر من اگر بودی جسارت کرده ام بر تو
چنین گر بوده، از دل راضی ام ، چون زودتر رفتی
گمانم نیست دیگر چشم بی ابری مرا باشد
از آنروزی که چمدان بستی و با چشم تر رفتی
دلم خون است دیگر، چون مماس قامت خود را
گرفتی عاقبت از قوس من در این کمر، رفتی
بگفتم قامتم خشکید از رفتار و تصمیمت
با تندی گفتی باشد، میگذارم این تبر، رفتی
مرا هر گز سر تلخی با تو یادم نمی أید
خدا را شکر با یک کاروان قند و شکر رفتی
کتاب شعر خود را یادگاری میدهم، تا آن
به خوانی در قطار عشق، گر روزی سفر رفتی
مگر رخصت نمی بودت ز خورشید جهان آرا
سپیدی نامده در آن سیاهیّ سحر رفتی
؛ میان دلبران پابندی مهرت سر آمد بود؛ ؟
گمانم نیست-- عمری بوده ایم با یکدگر رفتی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
کتاب شعر خود را یادگاری میدهم، تا آن
به خوانی در قطار عشق، گر روزی سفر رفتی.............