دوشنبه ۱۰ دی
صبح امید شعری از مازیار رومیانی
از دفتر عشق نو نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۴ ۲۰:۵۰ شماره ثبت ۴۴۶۰۴
بازدید : ۴۱۰ | نظرات : ۳
|
آخرین اشعار ناب مازیار رومیانی
|
اکنون ... بدور از روزمرگی و هیاهوی شهر ...
لب پنجره ی اتاقم ایستاده ام و نگاهم به دوردست هاست ...
به آن قله ی بلندی که فردا باتو فتحش میکنم ...
نفس روح بخش و ملایمت شاخه های کوچک درختان را نوازش میکند و آرام آرام میشود مهمان ناخوانده ی صورت من...
امشب ماه از بازی با ابرهای تیره خسته شده و بهانه ی این دل نوشته ی من شده ...
نور تو به صورت من می تابد ...
و من لبخند تو را از پنجره ی اتاقم میبینم ...
دیر وقت است ، لبخندت بوی حوالی صبح امید میدهد ...
لبخندت مرا یاد مادرم می اندازد وقتی میخواست مرا عاشقانه در آغوش بگیرد ...
خجالت نکش کمی پایینتر بیا ... خیلی دلم برایت تنگ شده ...
بیا باز عاشقانه مرا در آغوش بگیر ...
من که میدانم هنوز هم دوستم داری ...
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.