سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        دلتنگتم میهن با شکوه

        شعری از

        بیژن آریایی(آریا)

        از دفتر برگی از تاریخ نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۹ بهمن ۱۳۹۴ ۲۲:۳۹ شماره ثبت ۴۴۳۲۶
          بازدید : ۵۹۰   |    نظرات : ۲۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بیژن آریایی(آریا)

        درودم بر تو باد ای مهربان خاک
        تو که در سینه داری مردم پاک
        همه شان و شکوهت چون دماوند
        مرا بنموده بر مهر تو پابند
        تو ای میهن؛تو ای گنجینه راز
        بود شهره به گیتی نام و آواز
        ابهت دیگرش از خانه ات رفت
        دگر نام تو از کاشانه ات رفت
        کجا شد آن همه جنگی سواران؟
        کجا شد پس فدایی بهر ایران؟
        چه شد جانا دگر اوج ابهت
        چه شد ماندیم همه در بهت و حیرت
        نبودیم در جهان همواره در اوج؟
        نمی افتاد از دریای مان موج
        کجا شد اوج و موج و شان و صولت؟
        کجا شد بر همه مردم محبت؟
        خدا داند وطن دل خونم امشب
        ز درد تو بسوزم بنده در تب
        نگین پادشاهی از کفم رفت
        ز هجر تو چنین گردیده ام تفت
        تو را در اوج خواهم چون همیشه
        چو دانم از تو محکم هست ریشه
        وطن بیژن اگر سازد گلایه
        چو داند آریا هست است و پایه
        بود محکم ز تاریخ بلندش
        نه چون آهو که افتادست کمندش
        الهی ای وطن دلشاد باشی
        بسان مرغکی در باد باشی
        نگیرد غم ز رخسارت نشانی
        الهی ای وطن شاداب مانی
         
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        احمدی زاده(ملحق)
        يکشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۴ ۰۸:۴۶
        دوست هنرمند و استاد گرانقدرم جناب اریایی عزیز منتظر حضور ارزشمند شما در بخش های مختلف سایت اعم از گفتگوی ازاد ، مسابقات ، بداهه سرایی، و جلسات نقد و غیره .. می باشیم . ممنون میشویم مارا با نظرات خوب و زیبایتان همراهی نمائید خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۴ ۰۹:۲۸
        درود گرامی
        زیبا و حماسی
        خندانک خندانک خندانک
        جعفر جمشیدیان تهرانی
        شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۴ ۰۲:۴۳
        درود گرامی
        زیبا بود
        تو ای میهن تو ای گنجینه راز
        بود شهره به گیتی نام و اواز
        چون در مصرع اول تو اورده اید فکر میکنم کلمه بُوّد در مصرع بعد بهتر است اصلاح شود . مثلا
        تو ای میهن تو ای گنجینه راز
        که هستی شهره هم با نام و اواز
        صرفا پیشنهاد است .با پوزش
        خندانک خندانک خندانک
        بیژن آریایی(آریا)
        شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۴ ۰۳:۳۱
        درود بر داداش مهربانم خندانک
        فرموده شما را با جان و دل خریدارم خندانک
        شاد باشئ برادر ارجمندم خندانک
        وحید کاظمی
        يکشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۴ ۰۵:۲۹
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود بر داداش گلم
        مرحبا
        بابک فغفوری (پور)
        يکشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۴ ۰۷:۰۶
        همه شان و شکوهت چون دماوند


        مرا بنموده بر مهر تو پابند
        خندانک خندانک خندانک
        احسنت خندانک
        صفیه پاپی
        يکشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۴ ۰۸:۰۵
        ................. خندانک خندانک خندانک .......................
        درود همشعر خوبم خندانک
        بسیااار زیبااا و شورانگیز بود خندانک خندانک خندانک خندانک
        ................. خندانک خندانک خندانک ......................
        هدیه به اهالی خوب شعر ناب خندانک

        روزی شاگرد یک راهب پیر هندو از او خواست که به او درسی به یاد ماندنی دهد. راهب از شاگردش خواست کیسه نمک را نزد او بیاورد. سپس مشتی از نمک را داخل لیوان نیمه پری ریخت و از او خواست همه آن آب را بخورد. شاگرد فقط توانست یک جرعه کوچک از آب داخل لیوان را بخورد، آن هم به سختی.
        استاد پرسید: «مزه اش چطور بود؟»
        شاگرد پاسخ داد: «خیلی شور و تند است، اصلاً نمی شود آن را خورد.»
        پیر هندو از شاگردش خواست یک مشت از نمک بردارد و او را همراهی کند. رفتند تا رسیدند کنار دریاچه. استاد از او خواست تا نمکها را داخل دریاچه بریزد. سپس یک لیوان آب از دریاچه برداشت و به شاگرد داد و از او خواست آن را بنوشد. شاگرد براحتی تمام آب داخل لیوان رو سر کشید. استاد این بارهم از او مزه آب داخل لیوان را پرسید. شاگرد پاسخ داد: «کاملا معمولی بود.»
        پیر هندو گفت: «رنجها و سختیهائی که انسان در طول زندگی با آنها روبرو می شود همچون مشتی نمک است و اما این روح و قدرت پذیرش انسان است که هر چه بزرگتر و وسیعتر می شود، می تواند بار آن همه رنج و اندوه را براحتی تحمل کند. بنابراین سعی کن یک دریا باشی تا یک لیوان آب.»
        عباس زارع میرک آبادی
        يکشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۴ ۰۸:۵۹
        آفرین دوست خوب من
        زیبا و با محتوا و حماسی
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        نیره ناصری نسب
        يکشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۴ ۱۴:۱۲
        درود بر برادر میهن دوست گرامی ام آریایی گرانقدر

        بسیار لذت می برم از سروده هایی که برای وطن گفته شود

        زنده باد ایران و ایرانی خندانک

        بسیار سپاس از شما

        پاینده باشید خندانک خندانک خندانک
        علیرضا کاشی پور محمدی
        سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۴ ۱۵:۴۸
        درودتان باد
        خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        9