تلخی بی پایان

باز با باز و کبوتر با کبوترها خوش است

دور باشد از کبوتر «باز»،گویا بهتر است


درود برادربزرگوارم
غزل بسیارزیبا ودلنشینی بود
احسنت لذت بردم
تمام ابیاتش دارای تصویرهای ملموس زیبا بودند

آرامش، زن دل‌انگیزی است که در نزدیکی دانایی منزل دارد. (اپیکارموس)

درود گرامی
غزلی ناب و زیباست

باسلام جناب مهرابی عالی مثل همیشه موفق باشی

گویا بهتر است

جمله مثبت را در انتهای تلخها اوردی

بسیار تضاد جالبی در ذهنم ایجاد شد

ممنون

من سلامت کرده ام

تو به من اما نگاه

چه جواب گرمی

ممنون

جناب آقای مهرابی عزیز، سلام علیکم.
...........................................................

هاجرازآآنِ توابراهیم، هجران سهمِ من
سوی زمزم می کنم پرواز، گویا بهترست
.................................................................
وزنی بسیارریتمیک که معمولاً برای سُروده ای شاد ازآن استفاده می شود
ولی به زیبایی ، شادی وغم ،تواَمان شده اند.
ودرمصرعِ دوم(مسئله ای که چندبارعرض کرده ام) دررُکنِ اول، به زیبایی....فاعِلاتُن...تبدیل شده به فَعِلاتُن...که جایز هم هست.
خسته نباشید بزرگوار............

جناب آقای مهرابی عزیز، سلام علیکم.
...........................................................

هاجرازآآنِ توابراهیم، هجران سهمِ من
سوی زمزم می کنم پرواز، گویا بهترست
.................................................................
وزنی بسیارریتمیک که معمولاً برای سُروده ای شاد ازآن استفاده می شود
ولی به زیبایی ، شادی وغم ،تواَمان شده اند.
ودرمصرعِ دوم(مسئله ای که چندبارعرض کرده ام) دررُکنِ اول، به زیبایی....فاعِلاتُن...تبدیل شده به فَعِلاتُن...که جایز هم هست.
خسته نباشید بزرگوار............

سلام و درود برادر خوبم
غزلی سرودی بنابر فلسفه خودت وچه فلسفه خوبی هم داری در این شعرت و من بیت آخر را بیشتر ازبقیه دوست داشتم...... 🚩🚩🚩🚩💡💡💡💡

سلام حسام جان
خیلی خوبه که همه ی اساتید شعر ناب این شعرو خوندن و نظرات ارزشمندشون و دادن
من با نظر همشون موافقم
این شعر خیلی زیباست
مرحبا

.................. .... ......................
درود همشعر خوبم
بسیااار زیبااا بود
دست مریزاااد برادرم
.................. ..........................
هدیه به اهالی خوب شعر ناب

درویشی تهی‌‌دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره‌های تو برای چه بود؟»
درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»
کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه می‌خواهی؟»
درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»
چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می‌خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت: «نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»

سلام حسام الدین عزیز بسیار زیبا بود

این غزل، تنها از آینه ی دلِ صافی چکیده

سلام برشما شاعر عزیز و گرامی
غزلی زیبا وعالی ازشما خواندم دستت درد نکنه شاعر
شاد باشید انشاءالله

درودی دگر باره بر شما...
دست مریزاد


بیتی از آخرین سروده ام :

یک شب دوباره خشم خود را جار خواهم زد !

در ناف « تهرانسر » خودم را دار خواهم زد !

پیش‌تو وقتی هوس باشد ملاک عاشقی
عشق پاکم گر نشد احراز گویا بهتر است...
واقعا زیبا بود

سلام به دوست خوبم حسام جان
قشنگ و دل نشین با ریتمی شاد سرودی
دست مریزاد

سلام جناب مهرابی عزیز
خیلی قشنگ
لذت بردم زیاد

پیش‌تو وقتی هوس باشد ملاک عاشقی
عشق پاکم گر نشد احراز گویا بهتر است
گِل بگیرم بر دهان دل اگر یادت کند
لال باشد ‌این سخن‌پرداز،گویا بهتر است

بیت اخرت غوغا کرد برادر گلم
درودهااااااااااااا
لذت بردم
مانا باشی

بار ديگر شعر زيبا از جواني زيبا واقعا ايوللللللللللللللللللللللللللل داداش

هاجر از آن تو ابراهیم ، هجران سهم من

سوی زمزم میکنم پرواز ،گویا بهتر است

دروووووووووودبرشما جناب مهرابی بزرگوار
غزلی بسیار ستودنی و دلنشین ازدفتر ذوقتان خواندم

عرض ادب
زیبا.................زیباست

سلام و درود
شعر گفتن با ردیفی طولانی سخت است اما شما از عهده آن به خوبی بر آمده اید مانا باشید و همیشه زیبا بسرایید.