سه شنبه ۶ آذر
|
دفاتر شعر موسی ظهوری آرام(آرام)
آخرین اشعار ناب موسی ظهوری آرام(آرام)
|
من بیگانه ام در این شهر
من دلم می گیرد
از این شهر شلوغ
در احاطه نیرنگ ودروغ
من می ترسم
از این کهولت بی بلوغ
از سنگینی بار کودکان کار
من می ترسم
از این سرنوشت شوم وسیاه
دستهای کوچکش
بوی باروت می دهد
پسرک گل فروش سر چهار راه
***************************
من دیدم
در این شهر
پیرمردی مهاجر
به تملک سطل زباله ی منزجر
در نیمه یک شب سرد
در جدال سگی ولگرد
در ترحم یک نگاه
به باد می داد
ذره ذره غرورش را
**************
وجوانان اعتیاد
در استیصال بیداری وبیداد
مفلوک و خموش
خموده و مدهوش
سر به گریبان
همیشه
در نعشه مرفین
در توهم شیشه
*****************
دیدم من
در این شهر
یک زن
هفت قلم بزک کرده خویشتن
شوخ چشم وساده
در هجوم اشارت انگشتان عابرین پیاده
در دلش زخم هزاران درد
به التیام
محبت گدایی می کرد
*******************
من می ترسم
از این ترقی خام
از این تجدد بد فرجام
از این ترسهای ناتمام
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.