که بی منآب ازآب تکان هم نمیخورد
کُندست ارّهات که دلم را نمی بُرد
رو میز جای شام مرا بغض میخورد
درخانه آنطرف جسدی نیمه جان شده
روحم شکست! دست نزن! تا ترک... ترک...
از شوهرت میانِ خیابان کتک... کتک...
با خنده ات بپاش به زخمم نمک... نمک...
و جنس زخم هام که از استخوان شده
دردم دراز تر شدو عشقت گلیم شد
یک مرد لابهلای نبودت عقیم شد
این شعر زیر زلزله هایت یتیم شد
حالم عجیب! وردِ زبانِ جهان شده
درکوچه پشتِ پنجره ات دود میشوم
تا صبح در نبودِ تو نابود میشوم
درگریه در خودم، وَ تو محدود میشوم
سرتاسرِ اتاق صدایِ بنان شده
باقرصِ مرگ دردِ سرم خوب میشود
در تخت نیمه شب دلمآشوب میشود
عکست دوباره مزّه ی مشروب میشود
پرکن که زندگیم... همین استکان شده
در وهم روی مبل تو را میفشارمت
باران توئی!! که روی دلم هی ببارمت
در پیشِ شوهرت؛ که بگم: «دوست دارمت»
«من دوست دا...»نه! من جسدم بی دهان شده
جامانده است در نفسم ردِّ پای تو
عشقیست در رگم که همانهم برای تو
آرام در سُرنگ/ نشستهِ/ هوای تو
بی فایدهست... مرگ که قبلِ امتحان شده!!
94/8/16
امینــ ـ ــ
مرسی به شعوری که پشت کارت بود.
لذت بردم....