پنجشنبه ۶ دی
ماه ,معشوقم شعری از هانیه بانشی
از دفتر شعرناب نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۴ ۱۷:۵۹ شماره ثبت ۴۱۹۲۴
بازدید : ۲۹۰ | نظرات : ۱۲
|
آخرین اشعار ناب هانیه بانشی
|
آه،چه دنیایی بود. آن زمان که به ماه برای سفر نگاه میکردم. غرق در رویایی شیرین از طعم پرواز بودم. گاه گاه باد را از عشق به پرواز دعوت میکردم تا شاید مرا از کوی رویا بال دهد. و با همان باد و دستانی خالی از آهن به ماه ،معشوق زندگی ام ، سفر کنم. سفری پر از شور و عشق که در دلم از رهایی و آزادگی سخن میگفت. من مست شدم. آری، مست رهایی و رویایی شدم که هرگز برای رسیدن به آن تلاش نکردم. تنها باد را خواستم که کمکم کند. باد هم نیامد. من ، تنها در گوشه های قلبم به معشوقم بدون باد سفر میکردم. اما ، هرگز با پاهایم لمس اش نکردم. تنها دیدمش. تنها نگاهم را بر زیبایی اش افروختم. آنقدر افروختم که چشمانم سوخت و دگر کور شدم. بازهم باد نیامد. و من دوباره تنها شدم. بازهم ،تنها و بدون باد به او سفر کردم. این بار نه توان دیدنش بود و نه قسمت لمس کردنش. حس کردم. ماه را اینار حس کردم. نه دیدمش و نه لمس اش کردم. تنها حس اش کردم. واین حس آنقدر سهمگین بود که من از عشق او به خواب رفتم و هرگز بیدار نشدم. آنقدر احساس او شیرین بود که در همان رویا پرواز کردم. حال دگر بال داشتم و همسفر خوب که سفر کردم و هم دیدمش و لمس کردم وجودش را.
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.