يکشنبه ۲ دی
بی آرزو چه میکنی؟ شعری از آرزو پناهی(باران)
از دفتر صدای پاییز نوع شعر
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۳۰ تير ۱۳۹۰ ۱۳:۲۹ شماره ثبت ۴۱۲۸
بازدید : ۹۷۱ | نظرات : ۲۱
|
دفاتر شعر آرزو پناهی(باران)
آخرین اشعار ناب آرزو پناهی(باران)
|
شبانگاهی چند
حیران بی حضورت هستم
بیقرار بیداری که
برای دیدن تبسمت
نذر باران میکند
انگیزه خوابی نیست
و من وجب به وجب آسمان دودی را
به امید چشمک ستاره ای
که شاید تو باشی
چنگ میزنم
فانوس چشمهایم
رو به خاموشی است گویا!!
گمان نمیکردم
که چله نشینی کنم و
تو بر بال قاصدکی
-ارمغان صداقتم نباشی-
شب قدرنبودن تو
رو به پایان است
اندیشه ام در رویا هم نمیدید
که برای طلوع خورشیدی تو
شب زنده داری کنم
و
خبری از تو نیاید
و من دلتنگ
نیایشهایت باشم
باورم نیست که
در دل نداری آرزویی
راستی بی آرزو چه میکنی؟
حال من خوب است!
خوبیم باور مکن!!
امیدم آخرین نفسها را می کشد!!!
تامل کن!!!!
آرزو(باران)
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.