تن سپر بلا کند عاشق بینوای تو
مرغ شکسته پای دل پر زند از هوای تو
عطر بهار زنده شد از گل با صفای تو
"تاب بنفشه میدهد طره ی مشک سای تو
پرده ی غنچه می درد خنده ی دلگشای تو"
من زغمت چه می کشم این همه آه سینه سوز
عمر به سر رسید و من منتظر تو ام هنوز
بوسه زنم به یاد تو تا برسد شبم به روز
"ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز
کز سر صدق می کند شب همه شب دعای تو"
این سر و جان عاشقم معتکف دلِ غمند
زآتش جانگداز غم سوختگان عا لّمند
گر به پناه باده ای آتش و آب محرمند
"خرقه ی زهد و جام می گرچه نه در خور همند
این همه نقش می زنم در طلب رضای تو"
مرغ قفس نمیزند جر به خیال بال و پر
آهِ دِلِ شکسته ام بر تو نمی کند اثر
مَحال تَرک می کنم تا تو نمیکنی نظر
"سوز شراب و شور عشق آن نفسم رود زسر
کین سر پر هوس شود خاک دَرِ سَرای تو"
ناوَکِ غمزه می زنی بر دل ریش عاشقان
از چه ز خون ما کنی این همه دشت ارغوان
باغ بهشت من تویی بر تو فروختم جنان
"من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی می کشم از برای تو"
تا به تو رو نهاده ام کعبه بود کنشت من
کاشته ام زبذر مهر گل دروی زکشت من
ساقی اگر بنا کنی میکده ای خشت من
"مهر رخت سرشت من خاک درت بهشت من
عشق تو سر نوشت من راحت من رضای تو"
از تب بوسه سوختم زان لب سرخ آتشین
ترسم از آن که زهر هجر سر زند از پَسِ نگین
گرچه رقیب سنگ دل رفته به سنگر کمین
"دلق گدای عشق را گنج بود در آستین
زود به سلطنت رسد هرکه بود گدای تو"
بوی خوش نسیم صبح گر وزد از شمال توست
هرچه سیاه چاله است کشته ی خط و خال توست
نبض زمان چو می زند قلب جهان کمال توست
"شاه نشین چشم من تکیه گَهِ خیال توست
جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو"
از رخ گل ربوده ای گوی زروزگار حسن
طاقت و تاب برده ای ز نرگس خمار حسن
گرچه نَداد بر" شریف" حبه ای از انار حسن
"خوش چمنیست عارضت خاصه که در بهار حسن
حافظ خوش کلام شد مرغ سخن سرای تو"
محتاج دعای خیر تانم شریف خاکسار