دوشنبه ۲۸ آبان
یاد جوانی شعری از صادق عماری
از دفتر بحر طویل نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۴ ۰۹:۲۳ شماره ثبت ۳۹۶۱۹
بازدید : ۳۰۳ | نظرات : ۱۶
|
آخرین اشعار ناب صادق عماری
|
طنز یاد جوانی
پیر مردی عاشق و بسیار شادی، همسرش را گفت، ای جانم بیا یادی کنیم از روزگاران گذشته، از جوانی ، میروم جائی نشینم، در مکانی تا بیائی ، چون که تو آیی، سخنهائی ز عشق و عاشقی با هم بگوئیم آنچنانی.
همسرش را بد نیامد ، روز دیگر، مرد آنجا رفت و ساعت ها نشست و همسرش هرگز نیامد بر سر میعاد، او هم شد از آن بسیار شیدا، راه منزل را گرفت از بس غمین شد، تا ببیند علت تأخیر، مشکل بوده یا بی مهربانی.
چون رسید او، دید همسر را نشسته در اتاقی، گریه می کرد و همان جا، علت گریه که جویا شد ز همسر، با غم و غصه جوابش این چنین بوده، پدر مانع شد و رخصت نداد او را بیاید، این مرا یاد گذشته می برد یاد جوانی.
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.