دوشنبه ۳ دی
rقصه مادر بزرگ شعری از عباس یزدی (طوفان)
از دفتر یادها نوع شعر
ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۸ تير ۱۳۹۰ ۲۲:۱۵ شماره ثبت ۳۹۱۰
بازدید : ۱۳۴۹ | نظرات : ۱۶
|
دفاتر شعر عباس یزدی (طوفان)
آخرین اشعار ناب عباس یزدی (طوفان)
|
یاد داری ؟ یک زمان در کوچه ها شاد بودیم از صدای بچه ها
توی کوچه بازی گله و گرگ پای کرسی قصه مادر بزرگ
کشک و دیزی . مزه آبدوغ خیار خاطرات خوب را یادت بیار
این زمان ماهواره های بردگی آتشی سوزان شدند در زندگی
پوچی امروز یک روزی نبود جانماز بچگی بازی نبود
سفره ای پاره . ولیکن باصفا شاد بودیم روی لب ذکر خدا
بوی کاهگل . بوی امید و رجا آن خلوص و سادگی رفته کجا
شد شعار بعد جنگ سازندگی بردگی کردیم به جای زندگی
بعداز آن هنگام اصلاحات شد توی کیش مردانگی ها مات شد
با شعار گفتمان در آن زمان خودفروشانی نمودند رخ عیان
خون دل خوردند بسی مردان جنگ سفره خالی کوچه ها گردیده رنگ
هرزه هایی با شعار گفتگو امتیاز دادند پیاپی بر عدو
اندلس نامش چنین گردیده محو عده ای در کار دین کردند سهو
تا که (طوفان) است به دل ما زنده ایم رنگ مردابی شویم بازنده ایم
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.