جمعه ۱۱ آبان
صبح روستا شعری از فریدی(تنها)
از دفتر خاطره نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۶ تير ۱۳۹۴ ۱۰:۳۳ شماره ثبت ۳۸۸۷۴
بازدید : ۳۷۶ | نظرات : ۱۲
|
آخرین اشعار ناب فریدی(تنها)
|
صبح روستا
در یک صبحدم زلال
آفتابی لذیذ از دریچه ی سقفِ دهی
در دور دستهای کودکی و تولد احساسم،
ذرات بی قراری را از بالای تنوری چوب سوز
برای پیوستن به خویش به رقص در آورده بود
صدای آتش چوب و آهنگ جوشیدن آب
و گاه بوی دلاویز شیر
فضای اتاقکی کاهگلی را
خاطره می بافت
گربه ای در کنار من نیم خواب
با صدای نوسان این مجموعه
گاه گاهی چشم می گشود و حس زیبای آتش و آب را
متذکر می شد
صدای گوسفندان برای پیوستن به زندگی سبز بهار
و چوپانِ پر از طبیعت،
برای کوک کردن صدای همراهانش
آهنگ یادمان می نواخت
و دود آبی رنگ قابل تنفسی
در امتداد مرزهای کوچک این اتاق
به رقصی آرام و بی دغدغه،
اَشکالی از جنس لطافت
مزه ای از جنس طراوت
و شوقی از جنس ظرافت
می آفرید
برخواستم تا در تار و پود این آفرینش زیبا
بر فراز مجموعه ی احساس
ریه های خود را از فضای روستا پر کنم
از هر دریچه ای دودی ، آهنگی
و حس های نافذی
به پرواز در آمده بودند
تا در فرا سو با پیوستن به هم
همه ی فصلهای ارتباط با ذهن خالی را
مجسم کنند
که هر ناظری با تمام وجود در سوختن چوب
جوشیدن آب و چرت زدن گربه
و بوی دلاویز خاطره
بسوزد، بجوشد و چرت بزند...
....و اینگونه بود که سلولهای احساس
وارتباط با "بودن"
در تمامی وجود من کاشته شد
تا براحتی بگویم
بخندم
بگریم
و دوست داشتن را با تمام زندگی
فریاد بزنم.
خلیل فریدی
27/9/93
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.