سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 1 آذر 1403
    20 جمادى الأولى 1446
      Thursday 21 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۱ آذر

        فسیل 3

        شعری از

        رودونا کیارنگ (فاطمه توکلی)

        از دفتر مزامیر نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۵ تير ۱۳۹۴ ۰۱:۲۳ شماره ثبت ۳۸۸۳۳
          بازدید : ۵۷۱   |    نظرات : ۸۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر رودونا کیارنگ (فاطمه توکلی)
        آخرین اشعار ناب رودونا کیارنگ (فاطمه توکلی)

         
        این کوچه یِ پایان
        این کوچه یِ عصیان
        این کوچه یِ نزدیک به گناه
        که دلم را در تنهاییِ خالیِ یک بعدازظهر
        به پرسه هایِ آخِرینِ یک انتظاربرده است
        یک انتظارِبیهوده وخام...
        سینه ام سنگین
        نفسم برّان وآهنگین
        واشکهایم
        که درتلاشِ مضبوحانه یِ پلکهایم پیروزند
        وخون مثلِ ماگمایی داغ وجوشان
        که درزیرپوست گونه ام می دود
        وتا استخوان گیجگاهم
        که به اخمی بی حاصل بسته می شود
        ولب هایِ لرزانِ خشکیده ام
        که یک آن به آهی عطشناک باز می شود
        ـــ دراین برهه از زمانِ سخت وناگزیر
        که تصویرشکننده یِ اندامِ یک زن
        دربورانِ سردوپرماتمِ زندگی
        به هم می پیچد
        ودستِ بی ترحمِ ترس وتردیدِ یک گناه
        که ازعقوبتِ خشمِ خدا
        صورتش را مهمانِ سیلیِ دردمی کند
        درد،
        این آشنایِ دیرینه یِ او
        سلام که بامنی واز من نمی شوی جدا
        باغم هر روزه یِ مدام
        ساکنِ این گلویِ بغض آلود
        ساکنِ این نگاهِ اشک آلود
        درشهری که همه مسافریم وغریب
        وتو ای همدمِ همیشگی، سپاس
        درصحابتِ این دردِ ماندگار
        می بندم چشم ِباران خورده را
        تاپنهان شودمگر،
        خواهشِ دیدارت ...
        دروعده گاهِ یادوخاطره
        وانتظار،
        این ساعتِ خوابیده یِ بی عبور
        کجایی ای حضور؟
        ای ذره،ذره هایِ نور!
        که از زفیرِبی قرارِناله هایِ من
        حسِ انزجار می کنید
        به سمتِ من نمی روید
        به دستِ من نمی رسید
        وانتظاروهمچنان انتظار...
         
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4