سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 24 آبان 1403
  • روز كتاب و كتاب‌خواني
  • روز بزرگداشت آيت الله علامه سيد محمدحسين طباطبايي، 1360 هـ ش
13 جمادى الأولى 1446
  • شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها، 11 هـ ق، به روايتي
Thursday 14 Nov 2024
    مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

    پنجشنبه ۲۴ آبان

    خاطره

    شعری از

    زهرا حسینی

    از دفتر شعرناب نوع شعر دلنوشته

    ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۱ تير ۱۳۹۴ ۱۲:۴۷ شماره ثبت ۳۸۳۸۹
      بازدید : ۳۴۰   |    نظرات : ۳۲

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه
    دفاتر شعر زهرا حسینی

    دیروز همه خیابان ها را قدم زدم
    وای چه تغییری...
    این ساختمان که اینجا نبود
    این کدام پارک است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    حتما جدیدا ساخته اند.
    ای وای اینجا که دانشسراست
    چقدر تغییر کرده
    کوچه پانزدهم....  سر کوچه...
    إ... پس بقالی عمو ناصر کجاست؟
    حتما عمو ناصر هم ازین محله کوچ کرده...
    بیا یک دور بزنیم شریعتی...
    اینجا که خونه ما بود...
    چند تا مغازه و خونه ی دیگه
    خرابشان کرده اند
    به جایشان این بیمارستان را ساخته اند
     
     
    سلام...
    شما اینجا دکتر رحمانی دارید؟
    بله
    میخوام باهاشون حرف بزنم
    ایشون تا دیروز همین جا بودند، امروز رفتن مرخصی تا یک ماه
    آه ... چقد بد
    خانوم؟؟
    بله؟
    با دکتر کاری داشتید؟ پیغام بذارید
    وقتی اومد بهش بگید سالها پیش اینجا یه دختر کوچکی زندگی میکرد که بعد چندی رفت سوی وطنش
    بگو همون دختر اومده بود دیدارت
     
     
    آقا ببخشید تا بنت الهدی چقد راهه؟
    مسیر زیادی نیست ...
    دو خیابون اون طرفتر...
    اینم بنت الهدی...
    جلوی مدرسه ایستاده ام.... همونجایی که الفبا رو یاد گرفتم
    چقدر این مدرسه را بزرگ کرده اند...
    داخل دفتر میشوم...
    به رسم دوران کودکی
    خانوم اجازه؟؟؟
    بفرمایید؟
    این که همان ناظم ماست که مدیر شده؟؟
    پس خانوم شاهرخ کجان؟؟
    سه سالی میشه بازنشسته شده...  ببخشید شما؟؟؟؟
    من....؟؟؟؟؟     من.... 
     
    فک کنم خواب میدیدی... حالا بلند شو که سحر شده...
    به دور و برم نگاه میکنم ...
    این که همان اتاق کوچک منست.
    پانوشت:
    این دلنوشته یادبودی هست از خاطراتم...
    از زمانی که در ایران زندگی میکردم. دلتنگی هایم را لابلای این دلنوشته جا داده ام...
    باشد که روزی دوباره به ایران وطن دومم برگردم.
    ۱
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    2