سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 آذر 1403
    23 جمادى الأولى 1446
      Sunday 24 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۴ آذر

        زن بد نام

        شعری از

        منوچهر منوچهری (بیدل)

        از دفتر شعرناب نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۹ ۱۰:۳۰ شماره ثبت ۳۸۲
          بازدید : ۸۸۶   |    نظرات : ۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر منوچهر منوچهری (بیدل)

         

        شبی تاریک و بی مهتاب

        شبی غمگین

        شبی تنها شبی درخواب

         

        منو آن یار شبهای زشتی ها

        کنون تنها شدیم آخر

        گناه است این

        زمهر آخرین منزل گه هستی

        چنین فریاد می آرم

        شماای مردمان ای رهگذاران

        امید آرزو هایم فقط یکدم

        فقط یک لحظه تنهائ

        کنار گورمن آئید

        زمانی کام می دادم زبدنامی

        زمانی بوسه میدادم

        به لبهای مست شهوت بارتان

        آرام میدادم

        اکنون به گور من آ ئید

        که تنها خفته ام اینجا

        منم تنها منم بیکس

        من آن بودم که دست آن جهاندار

        جهان آرا..به صد نازو به صد منت

        مرا آورد مراپرورد

        ومن آن کودکی بودم

        که مادر باهزاران مهربانیها

        درآغوشش مرابوسید مرابوئید

         کنار گل کنار باغچه بودم

        میان گیسوان شب

        گل مهتاب بودم

        من آن بودم که نامم دختری زیبا

        به نامم بود

        وصدها نوجوان عاشق به کامم بود

        هزاران بوسه گلها بروی گونه هایم

        بنشست.

        زمانی فخر میکردم به روی غنچه ها

        ومن چون غنچه بودم که با

        یک بوسه پر عشق به دام کام آن مرد

        سیه دامن برید آن عفت جانم

        صفای پاکی وپیوند وایمانم

        اگر یک عاشقی تنها مرا درقلب خود یابد

        وبا آن چشمان بیدارش مرا باخویش بیند

        قلب من آرام میگیرد..آرام میگیرد 

         

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        نغمه احدی
        سه شنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۵ ۰۷:۴۴
        خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1