سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        این شعر نیست

        شعری از

        حجت اله یعقوبی(سکوت)

        از دفتر هدیه ی سکوت نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۴ ۱۷:۰۶ شماره ثبت ۳۷۹۷۵
          بازدید : ۶۸۴   |    نظرات : ۲۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر حجت اله یعقوبی(سکوت)

        ...چشم که می گشایم
        برای "اهل و عیال" ،
        با آرزوی بامدادی نیکو ، در دل
        به زبان ،
        "صبح به خیر"  
        می گویم
         
        به جای چاشت،
        "صبحانه میل" می نمایم
         نشسته بر تخت
        روی ایوان رو به باغ...!
        *
        سر درِ آموزشگاه  روبرو
        که روزگاری...
         از آنِ دهخدا بود
        دیرگاهی ست نام "مدرسه ی علّامه" را
        " یَدَک " می کشد
         
        آنجا
        از بچّه هامان  "اِسم"  نویسی
        یا  "ثَبتِ"  نام
        به  "عمل"  آورده اند
        و ما باید
        در  " جلسات اولیا و مرّبیان ،
        حضور"
         به هم رسانیم
        تا  شالوده و پیش نویسِ نگاره ای
        دمی ،
        جایی،
        به کمانکِ ابرویی
        "پرانتز"
        باز و بسته
        نکناد!...
         
        پس، دلبندم!
        دو دو تا
        هر چند تا می شود که ایشان گویند
        و هیچ چیز
        با هیچ چیزِ دیگر
        برابر نیست!
        *
        با اینهمه پیشینه
        از پیشینیان
        که  "مُدَرّس"  بودند  
        و اکنون
        " مُعَلِمان و دبیران و رسولان"هم نه!،
        نشانگان خدایند...!،
         
        نه  " کلامی " آموخته
        و نه  " تدبیری "
        در آستین  گشاد و گشوده
        یافته ایم
        جز "امّا" و اگرها
        و " خط " و نشان  کشیدن ها
        *
        باز هم خوب است
        کودکانمان  
        نوشتار را
        از روی  "کتاب"  می خوانند
        نه " الواحِ ارواحِ " سرگردان
         
        چه،...
         و اگرچند
         همه چیز 
        به نام خداوند بخشنده ی مهربان
        آغاز می شود،
        پس از آن 
        فریاد نیاز و پیش نیاز
        "جمعه "  به   "مکتب"   آورد  
        "طفلِ"  گریز پای را
        که تا "مدرک"  نگیرد ،
        بیل هم
        دستش نمی دهند
        چه رسد به زنبیل
        *
        بنده ، که کارگرمندم
        سر و کارم
        با گروه و سازمانی، نه!،
        با "اداره" است
        آنجا
        اگر تنی هست
        یک تن است
        که همه ی "امور را رتق و فتق " می نماید،
         و ما را
        گاوهایی
        یوغِ بردگی بر گردن
        در گردش دندان های آسیایش ، " حتا "
        " حساب "
        نمی کند
         
        و در سررسید ماهانه
        "صدقه "  سری
        نان می خوریم
        آن هم
        به نرخ روز!...
        *
        راست یا دروغ
         دیشب
        به دلم برات شد
        که روزی...
        به جای دست نوشته های بی سر و تهِ  " تکراری"
        "رساله ای"  خواهم نگاشت
        "خطاب " 
        به  "جناب رییس "
        با " عنوانِ "
         "انتخابِ بینِ جبر و اختیار! "
        برابر پانوشت
        یا
        به "شرح ذیل":
         
        ( و " امّا بعد "...
        "سلامُ عَلَیکُم و رحمت الله!"
         
        " الطافِ اِلهیِ "  شما
        زین پس
         "شامل حالِ"  ما
        مباد!،
        به جای دستمزد و پاداش هم
        به ما
        "حقوق و مزایا"
        ندهید،
        که  "حَقّ "
        این نیست!،
        و ما را ، به آن
        نیاز!...
         
         
        سپاسمندی  
        کهنه  تن پوشی نارساست،
        زمان و  زبان را
         
        " تشکّر و اعتذار حقیر "  را
        تا  " اَبَدُ الآباد "
        بپذیرید!
         
        "امضا"
        از "ما قبلِ تاریخِ سکوت"!...)
        *
        پس  به "منزل"  برمی گردم  
        تا بی "خیالِ هر وبال " 
        دست از کار و بار ... کشیده
        "غرق"  نگاه های  "عاشقانه"
        - و به" شُکرانه ی حُرّیّت "-
        " شعری"  بسرایم ،
        بر وزن " فَعَلُن مُفتَعَلُن ، یا... تَنَنا ها یا هو ..."
        آنگاه
        با زهر بدرودی تلخ
        به همسرم
        " تقدیم "
        مست و
        رفته از دست
        آخرین " شمع " را ، خاموش
        و
        [سر به دامانش
         بگذارم و
        در خواب روم]*
        *
        فردا
        در روزنامه ها
        برای "مثال" زدن
        دیگر
        نه از بیگاری و بیکاری
        " خبری " خواهد بود
        نه از بُرد و بُردارِ " یمانی یِ غارت " شده
        نشانی...!
         
        درود بزرگوارانم، و شرمنده که پس از انتشار آخرین دلنوشته ام در سایت به ماموریتی خارج از دسترس تکنولوژی فرستاده شدم.
        پوزش و سپاسم را بپذیرید
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        6