سه شنبه ۲۹ آبان
آن شب شعری از امید مرادی
از دفتر شعرناب نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۴ ۱۶:۱۷ شماره ثبت ۳۷۹۷۱
بازدید : ۳۶۵ | نظرات : ۶۹
|
آخرین اشعار ناب امید مرادی
|
آن شب،
نگاهِ منتظرم
در فراخِ بی طاقتِ باد
دست هایی نا آشنا رامی پویید
هواخاکستری بود
ودودی از غربت چشم ها را گم می کرد
وسکوتی غم انگیز روی پنجره ماه سُر می خورد
دلم در انتظار یک جرقه زیر سیگاری خاموش
ویا یک نوسان درتنِ قصه ی غصه ،
بی تاب بود
همیشه همین بوده ،
انگار فرداها
اتفاق هایی از دیروز را به همراه دارند
انگار زمین
هیچ زمان از مدار خارج نمی شود
وخورشید هیچ لحظه بی نور نمی ماند
انگار هیچ پیغمبری
بی رسالت نماز رابه جماعت نمی برد
اما،
شاید در دیروز من خوابیده ام
شاید رسالت را نجسته ام
شاید
باید زمان هضم شود
در روده هایِ درازِ این غصه
اما بااین همه،
من آن شب
نگاهم دست هایی ناآشنا را می پویید
ودلم در انتظار نوسانی در تنِ این قصه بود
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.