جمعه ۲ آذر
|
آخرین اشعار ناب علی اسماعیلی
|
خط به خط پشت تلفنی گیجی
گم شدی بین آدمک هایی...
که تنت را حراج خود کردند
آه دختر چقدر تنهایی
خسته ای، بی کسی و سرخورده
مثل هرشب دوباره بی تابی
در اطاقی به وسعت قلبت
باز با گریه هات می خوابی
سایه ات هم تورا رها کرده
آدمی از نژاد تردیدی
خاطرت هست آخرین دفعه
کی؟ کجا؟ بی بهانه خندیدی؟
مادرت همتراز با دنیا
آرزوهات را شتک می زد
از پدر هم ... {چه درد نامردی}..
جای بوسه تورا کتک می زد
روبرویت هراسِ از فردا
در خیالت امید واهی بود
با وجودی که عاشقش بودی...
عشق آغازِ یک تباهی بود
آه اما چه زود خشکیدی
در تقلای زندگی با دل
هرکسی از تو قسمتی برداشت
لاله بودی میان مشتی گل
در نگاهت زنی زمین خورده
در سرت خاطرات ناکامی
کنج دنیای بی پناهی ها
تیغ در دست و توی حمامی
واپسین لحظه هات در غربت
وحشت از لمس مرگ با دستت
می کِشی...می کُشی تمامت را
می روی از جهان در بن بست
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.