هركه را دردی عظيم درسينه است
یک مدال اولی بر سینه است !
ذره بین باشد اگر دردستها
ریزتر بینی ، دردِ سینه ها
هيچكس را تونخواهی ديد شاد !؟
غیر دردو غم ، نمی بینی نشاط
چون فروشند ، در بازارما
دست فروشان ،دردو ،نه درمان ما !؟
من شمردن را ، نمیدانم درست
چون نفهمیدم این را، ازنُخست
آنکه از درد خودش درپیچش است؟
پس چرا ؟ درد دگر راخاموش است!؟
نيست درمان و، بفكرچاره نيست
درپي درمان هر بيچاره نيست
لوح تقدیر وسپاس از بهر چیست !
آنكه را نان شَبش در کیسه نیست ؟
تواگر باشی ، درون یک قفس
پنج دورش بسته باشد ، آن قفس !؟
یک طرف دیوار ، باشد تا سماء
این شده پیوسته ، هم در رسم ما
چوب را مردان خورند پیوسته باز ؟
چون برای دیگران، درب است باز!
بسگه نامردان دراین جای شلوغ
رفته اند یکسر پی بُخل ودروغ
جان فروشان گرچه دانا تر بودند
بس خریداران، كه داناتر شدند !؟
من همین دانم که در دوران ما
چشمهایم بسته ، بريك کوره راه
میشمارم ، هردوئی را ، با دو من
میشود پیوسته پنج و خسته من! ؟
محمد